خاطرهای در درونم است

خاطره‌ای در درونم است
چون سنگی سپید درون چاهی
سر ستیز با آن ندارم، توانش را نیز
برایم شادی است و اندوه.

در چشمانم خیره شود اگر کسی
آن را خواهد دید.
غمگین‌تر از آنی خواهد شد
که داستانی اندوه‌زا شنیده است.

می‌دانم خدایان انسان را
بدل به شیء می‌کنند، بی‌آنکه روح را از او بگیرند.
تو نیز بدل به سنگی شده‌ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی!
دیدگاه ها (۱)

مرا به بوی خوشَت جان ببخش و زنده بدارکه از تو چیزی ازین بیشت...

در انزوای کافه‌ای تاریکسر بر دامنِ من گذاشتُ تلخ گریستبانوب...

وقتی تو نیستیحرف های زیادی هست برای با تو گفتنو در حضورت تنه...

اینجا من بسـتگی دارم به تو...به حرفهایت، آرامشت، ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط