وقتی تو نیستی

وقتی تو نیستی
حرف های زیادی هست برای با تو گفتن
و در حضورت
تنها تشنه ی شنیدنم .
اما تو در سکوت
با نگاهی عمیق به من می نگری
و من شرمسارانه خاموش می مانم
چه کنم؟
نباید حرف های بیهوده ام
لحظه های تو را به باد دهند
اگر در اسارت این همه اندوه نبودیم
همه چیز، خنده بر لبهایمان می نشاند.
دیدگاه ها (۵)

خاطره‌ای در درونم استچون سنگی سپید درون چاهی سر ستیز با آن ن...

مرا به بوی خوشَت جان ببخش و زنده بدارکه از تو چیزی ازین بیشت...

اینجا من بسـتگی دارم به تو...به حرفهایت، آرامشت، ...

جوری رفته ای که هرکس نداند فکر می کند همه چیز تقصیر من بود.....

رمان سونادو پارت۱

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

گوشیت رو خاموش کردی و کنارت روی زمین های سرد قرار دادی .. چش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط