چند پارتی برادر سختگیر و وحشی من...
p16
ته: کی تو تابستون سرما خورده من دومیش باشم
ا.ت: تو صدمیشم نمیشی فقط بخور خفه شو
ته: نمیخوام
هوففففف دیگه داری رو مغزم راه میرییییی
ا.ت: میخوری یا نه
ته: نه
بی هوا یه کشیده زدم تو صورتش و ابو ریختم روش
ا.ت: من به فکر کیم میگم صداش گرفته تازه با آب یخ حموم کرد...خاک به سرم با این برادر داشتنم
خواستم برم که یهو کشیده شدم تو تخت
تهیونگ سرشو کرد توی گردن ا.ت و شروع کرد به مارک گذاشتن الان اون صدای گرفتشو این میتونست خوب کنع و بس به فکر هیچ چیز دیگه ای نبود الان کی میتونست چیزی بهش بگه...اح و ناله ای که با خواهشای ا.ت به گوش میرسید داشت رو بیشتر مک زدناش تاثیر بیشتری میگذاشت
ا.ت ویو
احساس میکردم گردنم داره بد درد میکنه لعنتی اینقدر محکم کی مک میزنه
ا.ت: تهیونگ چیکار میکنی ولم کن
ا.ت: تهههه اححح ولم کن درد میگیره
تهیونگ گردنشو بیخیال شد و تو یه ثانیه سرشو محکم تو سینش بغل کرد و فشار داد که جیغ بنفش ا.ت در امد و ولش کرد
ا.ت: اخخخخ چیکار میکنی(داد)
تهیونگ: تا تو باشی منو خیس نکنی
ا.ت: ها؟!بخاطر یه آبی اینکارو میکنی؟
ته: تو هم بخاطر یه خیسی بین پاهات اح و داد میکشی واسه من؟
ا.ت: عوضی تو شروع کردی تقصیر من ننداز
تهیونگ: خو دوست دارم اگه ناراحتی من حاظرم بازم...
ا.ت: نه نه نه باشه باشه من تسلیم
خنده ای زد و ولم کرد که از تخت پایین امدم و تو لحظه اخر دستشو دندون کندم و فرار کردم
ته: ای دختره کثافت
تهیونگ ویو
خیلی کیوت بود که نمیتونست از خودش دفاع کنه حتی توی حرف زدن...جای دندوناش بوسیدم
ته: کوچولو چه گردن خوشمزه ای داشت
احی کشیدم و گوشیمو برداشتم و یه یه نفر پیام دادم که تا روزی که خبرش میدم شرکت دستش باشه و اگه چیزی شد خبرم کنه
ته; حالا میتوم باهات بیام کوچولو
ا.ت ویو
متوجه شدم دنبالم نیومده پس درو قفل نکردم ولی دیگه نمیدونم چی بگم این برادر وحشی باهام خیلی رمانتیک برخورد میکنه اما تا بخوام اسم جایی رو بیارم میشه همون سرد سختگیر بدجنس
چه مرضی داره؟حیح خدا...خواستم در جعبه دستبندپو ببندم که متوجه یه عکس شدم[اسلاید بعد]اوه قسمتی از Unchi Garden بود پشت عکسو نگاه کرد که بابا نوشته بود (اینجا منتظرتم با دستبندت بیا)
ا.ت: امیدوارم جاشو خراب نکرده باشن
...
فرودگاه...
ا.ت از ذوق نمیدونست چیکار کنه انگار باز یه فرصت داشن که با والدینش باشه...
ته: خوشحالی
ا.ت: اره خیلی
ته: بستنی میخوای؟
ا.ت: میگیری؟
ته: اهوم
ا.ت خوشحال دستاشو کوبید بهم
ا.ت: خیلی مهربون شدیا برا من شکلاتی توتفرنگی
تهیونگ: مهربون بودم
تهیونگ ویو
چند قدمی ازش دور شدم گه یهو یادم امد که تنها میشه میره یجا گم میشه
تا پشت سرشو نگاه کرد ا.ت نبود و فقط چمدونا بودن
ته: شت دوباره نه
...
50❤️😱
ته: کی تو تابستون سرما خورده من دومیش باشم
ا.ت: تو صدمیشم نمیشی فقط بخور خفه شو
ته: نمیخوام
هوففففف دیگه داری رو مغزم راه میرییییی
ا.ت: میخوری یا نه
ته: نه
بی هوا یه کشیده زدم تو صورتش و ابو ریختم روش
ا.ت: من به فکر کیم میگم صداش گرفته تازه با آب یخ حموم کرد...خاک به سرم با این برادر داشتنم
خواستم برم که یهو کشیده شدم تو تخت
تهیونگ سرشو کرد توی گردن ا.ت و شروع کرد به مارک گذاشتن الان اون صدای گرفتشو این میتونست خوب کنع و بس به فکر هیچ چیز دیگه ای نبود الان کی میتونست چیزی بهش بگه...اح و ناله ای که با خواهشای ا.ت به گوش میرسید داشت رو بیشتر مک زدناش تاثیر بیشتری میگذاشت
ا.ت ویو
احساس میکردم گردنم داره بد درد میکنه لعنتی اینقدر محکم کی مک میزنه
ا.ت: تهیونگ چیکار میکنی ولم کن
ا.ت: تهههه اححح ولم کن درد میگیره
تهیونگ گردنشو بیخیال شد و تو یه ثانیه سرشو محکم تو سینش بغل کرد و فشار داد که جیغ بنفش ا.ت در امد و ولش کرد
ا.ت: اخخخخ چیکار میکنی(داد)
تهیونگ: تا تو باشی منو خیس نکنی
ا.ت: ها؟!بخاطر یه آبی اینکارو میکنی؟
ته: تو هم بخاطر یه خیسی بین پاهات اح و داد میکشی واسه من؟
ا.ت: عوضی تو شروع کردی تقصیر من ننداز
تهیونگ: خو دوست دارم اگه ناراحتی من حاظرم بازم...
ا.ت: نه نه نه باشه باشه من تسلیم
خنده ای زد و ولم کرد که از تخت پایین امدم و تو لحظه اخر دستشو دندون کندم و فرار کردم
ته: ای دختره کثافت
تهیونگ ویو
خیلی کیوت بود که نمیتونست از خودش دفاع کنه حتی توی حرف زدن...جای دندوناش بوسیدم
ته: کوچولو چه گردن خوشمزه ای داشت
احی کشیدم و گوشیمو برداشتم و یه یه نفر پیام دادم که تا روزی که خبرش میدم شرکت دستش باشه و اگه چیزی شد خبرم کنه
ته; حالا میتوم باهات بیام کوچولو
ا.ت ویو
متوجه شدم دنبالم نیومده پس درو قفل نکردم ولی دیگه نمیدونم چی بگم این برادر وحشی باهام خیلی رمانتیک برخورد میکنه اما تا بخوام اسم جایی رو بیارم میشه همون سرد سختگیر بدجنس
چه مرضی داره؟حیح خدا...خواستم در جعبه دستبندپو ببندم که متوجه یه عکس شدم[اسلاید بعد]اوه قسمتی از Unchi Garden بود پشت عکسو نگاه کرد که بابا نوشته بود (اینجا منتظرتم با دستبندت بیا)
ا.ت: امیدوارم جاشو خراب نکرده باشن
...
فرودگاه...
ا.ت از ذوق نمیدونست چیکار کنه انگار باز یه فرصت داشن که با والدینش باشه...
ته: خوشحالی
ا.ت: اره خیلی
ته: بستنی میخوای؟
ا.ت: میگیری؟
ته: اهوم
ا.ت خوشحال دستاشو کوبید بهم
ا.ت: خیلی مهربون شدیا برا من شکلاتی توتفرنگی
تهیونگ: مهربون بودم
تهیونگ ویو
چند قدمی ازش دور شدم گه یهو یادم امد که تنها میشه میره یجا گم میشه
تا پشت سرشو نگاه کرد ا.ت نبود و فقط چمدونا بودن
ته: شت دوباره نه
...
50❤️😱
- ۲۹.۱k
- ۰۵ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط