توضیح دادم که راستش من معیار خاصی ندارم ولی بنظرم باید
توضیح دادم که « راستش من معیار خاصی ندارم ولی بنظرم باید رقص هارو نرم انجام بده ، میدونی که اشکال همه اینه که رقصای پسرونه رو خیلی خشک میرن » مومو بشکنی زد ٫«واو پسر ، خوشم اومد باهام هم نظری » و بعد شروع به تایپ کردن حرفی که زدم کرد ، قبل از اینکه تایپ کردنش تموم بشه گفت «خیلی خب ادامه بده» و بعد تموم کرد
گفتم «اومم ، فکر کنم باید به خوبی بتونه حرکات دست روهم انجام بده . چون میدونی که پسرا خیلی تو حرکات دست خوب نیستن ....
بعد از اتمام حرفامون مومو نونا منو متوقف کرد و بعد سعی کرد چیزی از توی کیفش پیدا کنه ، بعد از یکم وقت پیداش کرد . . . یه ابنبات ! گفت« با اینکه اینو بهت میدم ، ولی فکر کنم اگر نخوریش بهتر باشه . میتونی فقط نگهش داری و هرموقع خسته شدی با دیدن صورت خوشگل من روی تبلیغات ابنبات انرژی بگیری » بعدم کلی خندید ، ولی من واقعا ازش ممنون بودم !
بعد از خداحافظی به سمت خوابگاه رفتم ، درو که باز کردم با جونگینی مواجه شدم که رو مبل ولو شده . سرشو سمتم برگردوند نگاهی کرد و دوباره به سقف خیره شد و گفت « امروز شبیه پسرایی شدی که دخترارو قال میزارن » گفتم « ممنونم ولی تو زیادی کوچولویی تا همچین چیزایی رو بگی » که سریع از جاش پرید « یااااا من خیلیم بزرگم » همینجوری که به سمت اتاقم میرفتم گفتم « اره همینطوره » وقتی وارد اتاقم شدم لینویی که درحال بازی با
گفتم «اومم ، فکر کنم باید به خوبی بتونه حرکات دست روهم انجام بده . چون میدونی که پسرا خیلی تو حرکات دست خوب نیستن ....
بعد از اتمام حرفامون مومو نونا منو متوقف کرد و بعد سعی کرد چیزی از توی کیفش پیدا کنه ، بعد از یکم وقت پیداش کرد . . . یه ابنبات ! گفت« با اینکه اینو بهت میدم ، ولی فکر کنم اگر نخوریش بهتر باشه . میتونی فقط نگهش داری و هرموقع خسته شدی با دیدن صورت خوشگل من روی تبلیغات ابنبات انرژی بگیری » بعدم کلی خندید ، ولی من واقعا ازش ممنون بودم !
بعد از خداحافظی به سمت خوابگاه رفتم ، درو که باز کردم با جونگینی مواجه شدم که رو مبل ولو شده . سرشو سمتم برگردوند نگاهی کرد و دوباره به سقف خیره شد و گفت « امروز شبیه پسرایی شدی که دخترارو قال میزارن » گفتم « ممنونم ولی تو زیادی کوچولویی تا همچین چیزایی رو بگی » که سریع از جاش پرید « یااااا من خیلیم بزرگم » همینجوری که به سمت اتاقم میرفتم گفتم « اره همینطوره » وقتی وارد اتاقم شدم لینویی که درحال بازی با
- ۶۲۷
- ۰۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط