از تنهایی نترسانم

از تنهایی نترسانم
من
کودکی‌ام را در حیاط‌های خلوت بزرگ کرده‌ام
عبور آدم‌ها را از پشت شیشه‌های مشجّر دیده‌ام
و هربار پرسیدند: «کسی اینجاست؟»
نعش صدایم از زیر دست‌وپایم بلند نشد
و در سکوت
گونه‌هایم را به شیشه‌های سرد پنجره چسباندم



نگاه کن!
ببین چگونه پناهنده می‌شوم به خودم
در میان مردمانی‌که پس از سال‌ها
همین‌که زبانِ هم را می‌فهمیم
می‌بینیم
حرفِ هم را نمی‌فهمیم


نگاه کن!
ببین چگونه شب‌ها چادر می‌زنم در خودم
و روزها ردّ نگاهتان را بر صورتم
و جای صدایتان را بر گوش‌هایم بخیه می‌کنم
و هر هشت‌ساعت
هشت‌ساعت
ناخن‌هایم را در هوا می‌کشم و جای خالی‌تان را
مثل زخم تازه‌جوش‌خوردۀ عضوی بریده از خانه می‌خارانم
از
تنهایی نترسانم


از تنهایی نترسانم
اینجا کسی‌ست
که یک‌شب به‌تعداد حروف الفبا مسواک زد
و ته‌ماندۀ کلماتش را غرغره کرد
کسی‌که هنوز گاهی
کابوس کلمات را که می‌بیند،
بلند می‌شود،
دوباره مسواک می‌زند.

#لیلا_کردبچه
دیدگاه ها (۱۵)

توی رفاقت آدمِ امن زندگی هم بودن مهمه...من خیلی تلاش کردم آد...

در سرزمین خود اشغال

یه زمانی فکر میکردم باید نزدیکش باشم تا بتونم کمکش کنم...اما...

زندگی پر از بالا و پایینهاست...فراز و فرودهایی که ما آدمها ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط