چند پارتی
چند پارتی
part:3
سان دوید و تن بیجون خواهرش رو بغل گرفت و با بغض گفت:
سان:توروخدا طاقت بیار لطفا منو تنها نزار(بغض)
ا.ت:ب.بخش.ید...ولی.....فک.ر نکنم (بیجون)
سان:نه نه ا.ت تو باید طاقت بیاری(گریه)
ا.ت:خداح..افظ داداشی(یه قطره اشک از چشماش ریخت بیرون)
سان:نه ا.تت لطفا من کسِ دیگه ای رو ندارم(گریه و داد)
دیگه کار از کار گذشته بود و دختر کوچولو ما چشماش رو بسته
سان:کسی اینجا نیست زنگ بزنه به آمبولانس(داد)
پلیس:چیشده آقا
سان:خواهرم داره میمیره(گریه)
پلیس زنگ زد به آمبولانس و ا.ت رو با خودشون بردن بیمارستان سان هم سعی میکرد به خودش امیدواری بده و فکر های بد به ذهنش نزنه
۳ ساعت بعد
سان همین جوری منتظر خبری خواهر کوچولوش بود که تلفن اش زنگ خورد اولش نمی خواست جواب بده و قط کرد ولی از دوباره اون شخص بهش زنگ زد گوشیش رو ورداشت تا ببینه کیه که دید رو صفحه نوشته وویونگ سعی کرد صداش رو درست کنه و به تلفنش جواب داد
وویونگ:الو سان حالت خوبه؟
سان:سلام آره برای چی باید حالم بعد باشه(صدای لرزون)
وویونگ:من که میدونم اتفاقی افتاده بگو چیشده
سان: میشه بیای بیمارستان......
وویونگ: آره الان میام
۳۰ دقیقه بعد
وویونگ:سان چه اتفاقی افتاده
سان:خواهرم ا.ت رو که میشناختی؟
وویونگ:اتفاقی براش افتاده
سان:چاقو خورده به قلبش دکتر ها گفتن احتمال زنده بودنش ۱۰ درصدِ(لبخند تلخ)
وویونگ: چی(شوک)
سان:الان چند ساعته که منتظرشم ولی هیچ خبری ازش نیست(بغض)
وویونگ:امیدوارم حالش خوب شه
سان:اگه بگن مرده من چیکار کنم(گریه)
وویونگ:نمیدونم هیونگ
ساعت ها گذشت و خبری از دخترک نبود تا اینکه
ادامه دارد.....
#بی_تی_اس #ایتیز #نامجون #جین #شوگا #آگوست_دی #یونگی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
part:3
سان دوید و تن بیجون خواهرش رو بغل گرفت و با بغض گفت:
سان:توروخدا طاقت بیار لطفا منو تنها نزار(بغض)
ا.ت:ب.بخش.ید...ولی.....فک.ر نکنم (بیجون)
سان:نه نه ا.ت تو باید طاقت بیاری(گریه)
ا.ت:خداح..افظ داداشی(یه قطره اشک از چشماش ریخت بیرون)
سان:نه ا.تت لطفا من کسِ دیگه ای رو ندارم(گریه و داد)
دیگه کار از کار گذشته بود و دختر کوچولو ما چشماش رو بسته
سان:کسی اینجا نیست زنگ بزنه به آمبولانس(داد)
پلیس:چیشده آقا
سان:خواهرم داره میمیره(گریه)
پلیس زنگ زد به آمبولانس و ا.ت رو با خودشون بردن بیمارستان سان هم سعی میکرد به خودش امیدواری بده و فکر های بد به ذهنش نزنه
۳ ساعت بعد
سان همین جوری منتظر خبری خواهر کوچولوش بود که تلفن اش زنگ خورد اولش نمی خواست جواب بده و قط کرد ولی از دوباره اون شخص بهش زنگ زد گوشیش رو ورداشت تا ببینه کیه که دید رو صفحه نوشته وویونگ سعی کرد صداش رو درست کنه و به تلفنش جواب داد
وویونگ:الو سان حالت خوبه؟
سان:سلام آره برای چی باید حالم بعد باشه(صدای لرزون)
وویونگ:من که میدونم اتفاقی افتاده بگو چیشده
سان: میشه بیای بیمارستان......
وویونگ: آره الان میام
۳۰ دقیقه بعد
وویونگ:سان چه اتفاقی افتاده
سان:خواهرم ا.ت رو که میشناختی؟
وویونگ:اتفاقی براش افتاده
سان:چاقو خورده به قلبش دکتر ها گفتن احتمال زنده بودنش ۱۰ درصدِ(لبخند تلخ)
وویونگ: چی(شوک)
سان:الان چند ساعته که منتظرشم ولی هیچ خبری ازش نیست(بغض)
وویونگ:امیدوارم حالش خوب شه
سان:اگه بگن مرده من چیکار کنم(گریه)
وویونگ:نمیدونم هیونگ
ساعت ها گذشت و خبری از دخترک نبود تا اینکه
ادامه دارد.....
#بی_تی_اس #ایتیز #نامجون #جین #شوگا #آگوست_دی #یونگی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک #کیپاپ #کیدراما
۶.۸k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.