فردین کوراوند

(۲)
[خونِ رگ‌های امیر]  
آب فوّاره شد و، قصدِ شکستن دارد
تیر در اوج شد و، حُکمِ نشستن دارد
دیرگاهی‌ست که در قصه‌ی این رستم‌ها
تیغ در سینه‌ی سُهراب، نشستن دارد
در رگِ سردِ ملیجک‌صِفتان نبضی نیست
خونِ رگ‌های «امیر»ست که جَستن دارد
***
ای که از شادیِ آبادیِ ما غمگینی!
ای‌که دستت همه‌جا امر به بستن دارد!
در فرو رفتنِ ما، عزمِ فرا رفتن‌هاست
کِرم در پیله‌ی خود فرصت رَستن دارد
«آب» هرچند که «نور»ست، ولی گاهی هم
سَیَلان می‌کند وُ، خشمِ شکستن دارد
عاقبت، پاره به دندانِ زمان خواهی دید
گِرِهی را که‌به‌انگشت گُسستن دارد

(۳)
[اعتراف]
چه می‌تواند باشد «روز»؟
این کتابِ گشوده به رنج،
این شیپورِ دَمیده از دهانِ گور.
چه می‌تواند باشد
                       این «روز»؟

شاخی             از شکوفه،
حلقی              از فریاد،
                      آبستن است.
قطار رفته است
و انبوهِ باکرگان
خطوطِ ماتِ راه‌آهن را جویده‌اند.
اَنار به «میلاس» وُ
ریواس به «آبغار»
ای خونِ بی‌تقاصِ تیغ!
ای خونِ بی‌تقاصِ تیغ!
چه می‌تواند باشد این «زن»؟
با وَرَمی به چهره وُ
حروفی هراسان
که عریانیِ عورت را
                پنهان می‌کنند.
می‌غَلتَم
و مسافرانِ تازه را
با پوستی پُر تاوَل به‌جا می‌آورم.
ای خونِ بی‌دریغِ تیغ!
چه می‌تواند باشد «زخم»؟
وقتی
جَنینِ جُنون
از خالیِ سرخِ ناخُن‌هایم
«سُرب» و «عربَده» مَکیده است.
 میلاس و آبغار: دو قریه در شرق خوزستان و در حوزه‌ی جغرافیایی ایذه و باغملک. انار و ریواس از پوشش روییدنی‌های این خط.

(۴)
[تسخیر]
هیزم کن وُ، در کوره‌ی ایمان بسوزان
آن منبری که عشق را تعزیر کرده...
زیبایی‌ات آیینه را تسخیر کرده
هفت‌آسمان را باز غافلگیر کرده
هول و ولای بوسه از کندوی لب‌هات
زنبورهای کارگر را پیر کرده
ای چشم‌هایت کوره‌راهِ صَعبِ تَبَّت!
چشمت مرا آواره‌ی پامیر کرده
رازی‌ست در ابریشمِ مویت که یک عمر
پروانه را از پیله‌بودن سیر کرده
رازی که خوابِ کودکانِ مصر را هم
درگیرِ رؤیاهای بی‌تعبیر کرده
پیرانِ دنیادیده را -نارنج در دست-
مبهوت/ از آن‌/ خنده‌ی بی‌پیر کرده
-نه گاوهای فَربه که‌– شیرِ دُژَم را
آهوی چشمانِ تو در زنجیر کرده
وقتی‌که «هستِ» تو «نبودِ» هر چه «هست» است
یعنی که قانونِ زمین تغییر کرده
یعنی غزالی در کنارِ چشمه‌ی آب
خون در دِلِ مُشتی پلنگ و شیر کرده
فَتح‌الفُتوحی که تو با یک غمزه کردی
جیش‌العرب یک قرن با شمشیر کرده
سوی تو می‌آید، که مرز عشق باشی،
جانی که «آرش» در کمان و تیر کرده
عاشیقِ آذربایجان –فرسنگ‌فرسنگ-
نت‌های لبخندِ تو را تفسیر کرده
تو نوحِ طوفان‌بانی وُ من ساحلی رام
دریا به دریا کشتی‌ات تأخیر کرده
ای نوشدارو! کاشکی دیگر نگویند:
«آمد
ولی
-دردا... دریغا-
دیر کرده»

(۵)
چون جذبه‌ی شعر نرم و طوفانی بود
چون عشق تبی عیان و پنهانی بود
هم ساده و هم شگفت و هم رعب‌آور
آمیزه‌ای از سعدی و خاقانی بود.

(۶)
[برای: نرجس خان‌علی‌زاده]
غَلطیده‌ام
در تَنازُعِ عُفونت و الکل.

در سُفره‌ی سُرفه‌ها
گرمای مرگ
رنگین است.

(۷)
سرودِ ملّیِ سرو
در
جمهوریِ خودمختارِ خورشید.
(گنجشک‌ها می‌خوانند)

(۸)
رها در موجاموجِ زخم
به ساحلِ تو می‌رانم
از شارعِ تاریکِ تیغ

ای شراعِ بی‌دریغِ نور!

(۹)
تو
هشتمین هشتگ داغ هشت‌ساعت گذشته‌ای!
آرام باش!
و به تنگیِ گور وُ
زوالِ گلایل‌ها
عادت کن!

(۱۰)
بالیدنِ کِشاله‌ی نور
از جِدارهای نَمور
مرگ
ما را
مهربان‌تر کرده است‌.



گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)


منابع
- پیج اینستاگرامی شاعر.
www.abritarin-ehsas.blogfa.com
www.vaznedonya.ir
www.piadero.ir
دیدگاه ها (۰)

حضرت عباس علیه‌السلام در آیینه‌ی شعر شاعران

حتی با فراموش کردنم،یاد نمی‌گیرم، فراموش کردنت را.شعر: #تنها...

فردین کوراوند

کتاب با دست من گلوی کسی را بریده‌اند

ای غم! تو با این کاروان ِ سوگواران تا کجا همراه می آیی ؟ دیگ...

<><><><><><><><><><>﷼ نامه ای به جهان !!گفته بودی که بیایی ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط