شب سنگینه قبول

شب سنگینه قبول...
شب کُشنده‌ست قبول...
اصلا اینم که خیلی از فلاسفه
و عقلا بر این اعتقادن که
« اگه خواستی بری ، شبونه برو» هم قبول...

اما وقتی که دیگه نه سَرِ شبه،
نه نصفه شبه،
نه دیرِ شب ،
اونموقع‌ست که مصیبت شروع میشه...
وقتی به تَـهِ شب میرسی
و چشمات هنوز خیره‌ان به سقف ،
یا به صفحه‌ی گوشیت و مرور خاطره‌ها ...
کاری ازت برنمیاد جز کلنجار رفتن با خودت و چشمات، بدترش اینجاست که آسمون دلتم ابری باشه و ندونی چندتا ستاره باید بشمری تا تموم شه این کابوس بیداری...!

#علی_سید_صالحی
دیدگاه ها (۳)

«راهی رو که دو نفره رفتی ،سخته تنها برگردی...کاش هرگز نمی‌دی...

چند سال بعد که نبودم و تنها شدی و آوار اشک و خیالات درهم کوب...

تب دارم...همه بدنم درد می کند...مخصوصا گلو و گوشهایم...خودم ...

سرمای نگاه کسی که دوسش داری ،با سرمای شوروی هیچ فرقی نداره.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط