𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
P²⁵
بیمارستان
ا.ت«هوففففف حوصلم سر رفتههههه....تلویزیونم هیچی نداره.....همین طور کانال هارو جابهجا نیکردم که پرستار اومد..
پرستار«خانم وقت شامتونه
ا.ت«بازم اون سوپ بدمزه
پرستار«ولی باید بخورید تا خوب شید
ا.ت«هعییییی
ا.ت«سوپ رو گرفتم و شروع کردم به خوردن...سوپه انقد تلخ و شور و ترش و......بود....اصن یه طعم عجیب و بدی داشت که نگم....چرا سوپ بیمارستان باید انقد بدمزه باشه(برو از رئیس بیمارستان و دکتر و سرآشپزشون بپرس=///).....بعد سوپ بازم تلویزیون رو این ور اون ور کردم....یه کانال پیدا کردم که فیلم میداد.....فیلم ترسناک......یسسسسسسس بالاخره کانال مورد نظرمو پیدا کردم....
شوگا«توی بیمارستان بودم و داشتم با دکتر حرف میزدم....از اتاق دکتر خارج شدم و رفتم به ا.ت سر بزنم.....
*تقتق
ا.ت«یا قمر بنی هاشم...یا ابلفضل...یا هفت جد بنگتن کیه
شوگا«میتونم بیام تو
ا.ت«آها تویی آره
شوگا«در رو باز کردم و رفتم داخل.....سر جاش نشسته بود و تلویزیون میدید....فیلم ترسناک....
شوگا«چی میکردی
ا.ت«هیچی فقط داشتم فیلم میدیم
شوگا«اشکال نداره منم ببینم
ا.ت«نه
شوگا«رفتم کنارش رو تخت نشستم و باهم فیلم میدیدیم.....
ا.ت«یا خود خداااااااا....غلط کردمممممم.....یهو جنه با چاقو رفت مرده رو بکشه که چندشم شد و ترسیدم و بدون اینکه توجه کنم شوگا کنارمه پریدم بغلش و باهم پرت شدیم روتخت....من روش خوابیده بودم(منحرف خودتونین من پاکم)و سرم رو سینش بود
شوگا«چند ثانیه همین طور به هم زل زده بودیم....یهو به خودش اومد و از روم پاشد.....
ا.ت«اممممم ببخشید حواسم نبود
شوگا«مشکلی نیس
P²⁵
بیمارستان
ا.ت«هوففففف حوصلم سر رفتههههه....تلویزیونم هیچی نداره.....همین طور کانال هارو جابهجا نیکردم که پرستار اومد..
پرستار«خانم وقت شامتونه
ا.ت«بازم اون سوپ بدمزه
پرستار«ولی باید بخورید تا خوب شید
ا.ت«هعییییی
ا.ت«سوپ رو گرفتم و شروع کردم به خوردن...سوپه انقد تلخ و شور و ترش و......بود....اصن یه طعم عجیب و بدی داشت که نگم....چرا سوپ بیمارستان باید انقد بدمزه باشه(برو از رئیس بیمارستان و دکتر و سرآشپزشون بپرس=///).....بعد سوپ بازم تلویزیون رو این ور اون ور کردم....یه کانال پیدا کردم که فیلم میداد.....فیلم ترسناک......یسسسسسسس بالاخره کانال مورد نظرمو پیدا کردم....
شوگا«توی بیمارستان بودم و داشتم با دکتر حرف میزدم....از اتاق دکتر خارج شدم و رفتم به ا.ت سر بزنم.....
*تقتق
ا.ت«یا قمر بنی هاشم...یا ابلفضل...یا هفت جد بنگتن کیه
شوگا«میتونم بیام تو
ا.ت«آها تویی آره
شوگا«در رو باز کردم و رفتم داخل.....سر جاش نشسته بود و تلویزیون میدید....فیلم ترسناک....
شوگا«چی میکردی
ا.ت«هیچی فقط داشتم فیلم میدیم
شوگا«اشکال نداره منم ببینم
ا.ت«نه
شوگا«رفتم کنارش رو تخت نشستم و باهم فیلم میدیدیم.....
ا.ت«یا خود خداااااااا....غلط کردمممممم.....یهو جنه با چاقو رفت مرده رو بکشه که چندشم شد و ترسیدم و بدون اینکه توجه کنم شوگا کنارمه پریدم بغلش و باهم پرت شدیم روتخت....من روش خوابیده بودم(منحرف خودتونین من پاکم)و سرم رو سینش بود
شوگا«چند ثانیه همین طور به هم زل زده بودیم....یهو به خودش اومد و از روم پاشد.....
ا.ت«اممممم ببخشید حواسم نبود
شوگا«مشکلی نیس
۱۶.۶k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.