֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
• #پارت_218•
دلبر كوچولو
-من جدیم
از چهره جدیم به خودش اومد سرفه ای کرد
-خب بفرما میشنوم
-خوبه
نفسی کشیدم دستم از روی فرمون برداشتم
-ببین دیانا الان اوضاع موقعیتت خیلی بهتره به همه میگی که عقد منی
-خب؟
-خب نداره همین الانم میریم یک رستوران تا نهار بخوریم
-باشه
سریع سمت رستوران معروف رانندگی کردم
که مثل جوجه پیاده شد و سمتم اومد
-کم کم داری بهتر میشی
-خوب بودم بستگی داره طرف مقابلم چطور باشه
در باز کردیم داخل شدیم نگاهی به
اطراف رستوران کردم با دیدن یک دختر اشنا چشمام از تعجب چهارتا شده بود
• #پارت_218•
دلبر كوچولو
-من جدیم
از چهره جدیم به خودش اومد سرفه ای کرد
-خب بفرما میشنوم
-خوبه
نفسی کشیدم دستم از روی فرمون برداشتم
-ببین دیانا الان اوضاع موقعیتت خیلی بهتره به همه میگی که عقد منی
-خب؟
-خب نداره همین الانم میریم یک رستوران تا نهار بخوریم
-باشه
سریع سمت رستوران معروف رانندگی کردم
که مثل جوجه پیاده شد و سمتم اومد
-کم کم داری بهتر میشی
-خوب بودم بستگی داره طرف مقابلم چطور باشه
در باز کردیم داخل شدیم نگاهی به
اطراف رستوران کردم با دیدن یک دختر اشنا چشمام از تعجب چهارتا شده بود
۴.۰k
۱۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.