کازو: مایکی با دختر جنگلی ازدواج کردی؟
کازو: مایکی با دختر جنگلی ازدواج کردی؟
مایکی: میشه دهنتو ببندی، جنگلی هم خودتی کله موزی
دراکن: هوی، تمومش کنین
سنجو: آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخ!
اما: یا خدا فکر کنم مرد
*همه دویدن بیرون و دیدن سنجو مثل گربه رفته بالا درخت و سوزومه هم پایین درخته *
سوزومه: تو که آخرش میای پایین
سنجو: سوزو شکر خوردم
سوزومه: نشد دیگه، باید یه درسی بهت بدم که دیگه از این شکر ها نخوری عزیزم
سنجو: چیکار کنم میبخشیم
سوزومه: پیشنهاد خوبیه
سنجو: یا خدا
سوزومه: عصری میریم خرید دخترونه
سنجو: همین؟!
سوزومه: همین، فقط یه پس گردنی من بهت بزنم دلم خالی شه
*سنجو میپره پایین*
سنجو: جان امواتت آروم بزنیاا
سوزومه: باشه😊
*نه آروم نه محکم میزنه پس کله ش*
سنجو: خب، بریم تو عمار......
*میبینه یه گله پسر با سه تا دختر پشت سرشونن*
سنجو: هه هه هه، شماها از کی اینجایین؟
همه: از اولش
سنجو: هه هه هه😅
سانزو: خجالت نمیکشی، فکر کنم اون جیغت رو فقط خواجه حافظ شیرازی نشنید
سنجو: خب حالا شلوغش نکن
دراکن: بیاین بریم بشینیم دور هم مثل آدم حرف بزنیم
همه: موافقیم
*همه رفتن تو اتاق نشیمن دور هم نشستن و میکائلا از روی دست هینا بلند شد و رفت رو شونه ی سوزومه نشست*
*سوزومه میدونست که هینا و تاکه و اما و دراکن صد قرنه عاشق همن،میدونم ربطی نداش کلی گفتم *
تاکه: سوزو-چان، هینا گفت که حیوانای دیگه ای هم بجز این شاهین داری، درسته؟
سوزومه: بله
واکاسا: میشه بپرسم چه حیواناتی داری؟
سوزومه: خب کلا حیون هایی ان که وحشی ان، من با همشون دوستم اما چندتاشون برام یکم خاص تر اند، یکیشون یه ببر سفیده، اسمش کورو هست، یکی دیگه از اونها هم یه گرگ سفید آلفاست، اون رئیس گله اش هست، گله اش از 365 تا گرگ و حدود 55 تا توله گرگ تشکیل میشه، و من همون آلفا صداش میکنم، یکی دیگه از انها، یه خرس خاکستری هست، اون پیر ترین عضو باغ وحش هست، یه جورایی رئیس حیوانات
باجی: مثل پادشاه؟
سوزومه: آره، یه جورایی
هانما: ایزانا همزادت پیدا شد
ایزانا: ببند اون گاله رو
سوزومه: همیشه اینجا دعواست
ریندو: یه چیز عادیه
کوکو: عادت میکنی
اینوپی: خب بگو ادامشو
سوزومه: باشه خب، میگفتم، اون خرس اسمش یک چشمه، خیلی قویه و خیلی دانا، البته از نظر حیوانات، اما اگه اعصبانی شه هیچکس جلو دارش نیست، چشمش سر یه مبارزه با شکارچی ها از دست رفت، روی چشمش جای زخمه
چیفویو: مثل کاکوچو؟
سوزومه: آره
هاکای: چرا با شکارچیا مبارزه کرد
سوزومه: چون خانوادشو کشتن
همه: چــــــــــــــــــــی؟!؟!؟!
سوزومه: اوهوم، یه چشم تو یه روز برفی...
☆پایان پارت 18☆
ادمین: من هنوز زنده اممم، نفت شدگان و فسیلان، این هم پارتتان، لذت ببرید😂🫶🏻
مایکی: میشه دهنتو ببندی، جنگلی هم خودتی کله موزی
دراکن: هوی، تمومش کنین
سنجو: آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــخ!
اما: یا خدا فکر کنم مرد
*همه دویدن بیرون و دیدن سنجو مثل گربه رفته بالا درخت و سوزومه هم پایین درخته *
سوزومه: تو که آخرش میای پایین
سنجو: سوزو شکر خوردم
سوزومه: نشد دیگه، باید یه درسی بهت بدم که دیگه از این شکر ها نخوری عزیزم
سنجو: چیکار کنم میبخشیم
سوزومه: پیشنهاد خوبیه
سنجو: یا خدا
سوزومه: عصری میریم خرید دخترونه
سنجو: همین؟!
سوزومه: همین، فقط یه پس گردنی من بهت بزنم دلم خالی شه
*سنجو میپره پایین*
سنجو: جان امواتت آروم بزنیاا
سوزومه: باشه😊
*نه آروم نه محکم میزنه پس کله ش*
سنجو: خب، بریم تو عمار......
*میبینه یه گله پسر با سه تا دختر پشت سرشونن*
سنجو: هه هه هه، شماها از کی اینجایین؟
همه: از اولش
سنجو: هه هه هه😅
سانزو: خجالت نمیکشی، فکر کنم اون جیغت رو فقط خواجه حافظ شیرازی نشنید
سنجو: خب حالا شلوغش نکن
دراکن: بیاین بریم بشینیم دور هم مثل آدم حرف بزنیم
همه: موافقیم
*همه رفتن تو اتاق نشیمن دور هم نشستن و میکائلا از روی دست هینا بلند شد و رفت رو شونه ی سوزومه نشست*
*سوزومه میدونست که هینا و تاکه و اما و دراکن صد قرنه عاشق همن،میدونم ربطی نداش کلی گفتم *
تاکه: سوزو-چان، هینا گفت که حیوانای دیگه ای هم بجز این شاهین داری، درسته؟
سوزومه: بله
واکاسا: میشه بپرسم چه حیواناتی داری؟
سوزومه: خب کلا حیون هایی ان که وحشی ان، من با همشون دوستم اما چندتاشون برام یکم خاص تر اند، یکیشون یه ببر سفیده، اسمش کورو هست، یکی دیگه از اونها هم یه گرگ سفید آلفاست، اون رئیس گله اش هست، گله اش از 365 تا گرگ و حدود 55 تا توله گرگ تشکیل میشه، و من همون آلفا صداش میکنم، یکی دیگه از انها، یه خرس خاکستری هست، اون پیر ترین عضو باغ وحش هست، یه جورایی رئیس حیوانات
باجی: مثل پادشاه؟
سوزومه: آره، یه جورایی
هانما: ایزانا همزادت پیدا شد
ایزانا: ببند اون گاله رو
سوزومه: همیشه اینجا دعواست
ریندو: یه چیز عادیه
کوکو: عادت میکنی
اینوپی: خب بگو ادامشو
سوزومه: باشه خب، میگفتم، اون خرس اسمش یک چشمه، خیلی قویه و خیلی دانا، البته از نظر حیوانات، اما اگه اعصبانی شه هیچکس جلو دارش نیست، چشمش سر یه مبارزه با شکارچی ها از دست رفت، روی چشمش جای زخمه
چیفویو: مثل کاکوچو؟
سوزومه: آره
هاکای: چرا با شکارچیا مبارزه کرد
سوزومه: چون خانوادشو کشتن
همه: چــــــــــــــــــــی؟!؟!؟!
سوزومه: اوهوم، یه چشم تو یه روز برفی...
☆پایان پارت 18☆
ادمین: من هنوز زنده اممم، نفت شدگان و فسیلان، این هم پارتتان، لذت ببرید😂🫶🏻
۹.۱k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.