عشق آغشته به خون
☬。) عشق آغشته به خون (。☬。)
(。☬。)پارت ۶۴ (。☬。)
چشم تو کاسه چرخاند سپس نگاهش بر روی مرد کت شلوار پوش افتاد که به خوبی متوجه آن فرد شد ( جیمین ) با لبخند از روی صندلی بلند شد جیمین قدمی دیگری برداشت سپس جلو مین جی ایستاد .. آن دختر پر از ناراحتی دست هایش را محکم به دور گردن جیمین حلقه کرد .. جیمین تنها یک لبخند زد سپس دستش را از روی کمر مین جی پایین آورد : خوبی مین جی جان ؟ ... مین جی تنها با بغض سری تکون داد سپس باز هم برادرش را به آغوشش گرفت .... تهیونگ آروم موهای میونشی را ناز کرد سپس لپش را کشید : هی وروجک خوبی ببینم مریض که نشدی
میونشی : ممنون داداش خوبم مامان حالش چطوره .. تنها نشانه ای در صدا میونشی بغض مانند بود .. تهیونگ صندلی کنارش را کشید تا بلکه میونشی بنشیند. همچنین جیمین هم در کنارش نشست و همچون دست خواهرش را گرفته : خیلی دلتنگم شدی آره
مین جی آهسته و با بغض خندید : بگی نگی
جیمین : هی دختره لجباز هنوزم از خودرازی هستی
.. تهیونگ به خوبی حالش را متوجه میشد و فعلا با حالت کیم تهیونگ در حال خنده شد : هی جیمین خیلی وقته که ندیدمت ..
جیمین نگاه جدیش را روی تهیونگ دوخت : نیم ساعت نمیشه که همو ندیدیم
میونشی چشم از جیمین گرفت سپس خندید همچنان بدون حرفی به بشقاب خیره شد .. تهیونگ ابر بالا انداخت سپس مشکوک گفت:ببینم جیمین با خواهرم چیکار کردی ببین حرف نمیزنه .. میونشی تند نگاه ردو بدل نمود .. جیمین خبیثانه خندید سپس دستش را روی پشت صندلی میونشی گذاشت : خب اینو هم باید بهت بگیم ..
مین جی سری از تأسف تکون داد سپس دستش را روی میز گذاشت : شما مردا عشق این حرفا هستین ولی ما دخترا خوشمون نمیاد .. مگه نه میونشی ....
میونشی: درسته ..
جیمین به صندلی پشت اش تکیه داد سپس زیر چشم به میونشی دوخت بلاخره میتوسنت حرف یا صدا میونشی را بشنوه ..
مین جی : چطوره چیزی سفارش بدیم .. ؟
تهیونگ شیطون گفت: انگار زنم خیلی گرسنهاش بود ... مین جی حتی جواب تهیونگ را نداد و چشم به گارسون دوخت .: ببخشید آقا میشه بیایید ما میخواهیم سفارش بدیم ...
گارسون : حتما ..
جیمین چشم به میونشی دوخت سپس با یاد چیزی تند پرسید : تو از فردا میری مدرسه ؟
میونشی لیوان در دستش را روی میز گذاشت سپس همواره با آرامی گفت : اممم نه یک هفته ای نمیریم مادر اینجوری خواسته بود ...
جیمین سری تکون داد این در واقع برای میونشی هم خوب بود تا با زندگی جدیدش عادت کند سپس به مدرسه رود .. میز خالی هالا پر از غذا های خوشمزه ای بودن .. پلی همچنین بهونه های مین جی زیاد نبود بلکه دستش را زیر چونش گذاشته و تنها به موسیقی درونش کوش میداد .. تا اینکه جیمین درست اش را روی دست خواهرش گذاشت : مین چی شده خوبی ؟
(。☬。)پارت ۶۴ (。☬。)
چشم تو کاسه چرخاند سپس نگاهش بر روی مرد کت شلوار پوش افتاد که به خوبی متوجه آن فرد شد ( جیمین ) با لبخند از روی صندلی بلند شد جیمین قدمی دیگری برداشت سپس جلو مین جی ایستاد .. آن دختر پر از ناراحتی دست هایش را محکم به دور گردن جیمین حلقه کرد .. جیمین تنها یک لبخند زد سپس دستش را از روی کمر مین جی پایین آورد : خوبی مین جی جان ؟ ... مین جی تنها با بغض سری تکون داد سپس باز هم برادرش را به آغوشش گرفت .... تهیونگ آروم موهای میونشی را ناز کرد سپس لپش را کشید : هی وروجک خوبی ببینم مریض که نشدی
میونشی : ممنون داداش خوبم مامان حالش چطوره .. تنها نشانه ای در صدا میونشی بغض مانند بود .. تهیونگ صندلی کنارش را کشید تا بلکه میونشی بنشیند. همچنین جیمین هم در کنارش نشست و همچون دست خواهرش را گرفته : خیلی دلتنگم شدی آره
مین جی آهسته و با بغض خندید : بگی نگی
جیمین : هی دختره لجباز هنوزم از خودرازی هستی
.. تهیونگ به خوبی حالش را متوجه میشد و فعلا با حالت کیم تهیونگ در حال خنده شد : هی جیمین خیلی وقته که ندیدمت ..
جیمین نگاه جدیش را روی تهیونگ دوخت : نیم ساعت نمیشه که همو ندیدیم
میونشی چشم از جیمین گرفت سپس خندید همچنان بدون حرفی به بشقاب خیره شد .. تهیونگ ابر بالا انداخت سپس مشکوک گفت:ببینم جیمین با خواهرم چیکار کردی ببین حرف نمیزنه .. میونشی تند نگاه ردو بدل نمود .. جیمین خبیثانه خندید سپس دستش را روی پشت صندلی میونشی گذاشت : خب اینو هم باید بهت بگیم ..
مین جی سری از تأسف تکون داد سپس دستش را روی میز گذاشت : شما مردا عشق این حرفا هستین ولی ما دخترا خوشمون نمیاد .. مگه نه میونشی ....
میونشی: درسته ..
جیمین به صندلی پشت اش تکیه داد سپس زیر چشم به میونشی دوخت بلاخره میتوسنت حرف یا صدا میونشی را بشنوه ..
مین جی : چطوره چیزی سفارش بدیم .. ؟
تهیونگ شیطون گفت: انگار زنم خیلی گرسنهاش بود ... مین جی حتی جواب تهیونگ را نداد و چشم به گارسون دوخت .: ببخشید آقا میشه بیایید ما میخواهیم سفارش بدیم ...
گارسون : حتما ..
جیمین چشم به میونشی دوخت سپس با یاد چیزی تند پرسید : تو از فردا میری مدرسه ؟
میونشی لیوان در دستش را روی میز گذاشت سپس همواره با آرامی گفت : اممم نه یک هفته ای نمیریم مادر اینجوری خواسته بود ...
جیمین سری تکون داد این در واقع برای میونشی هم خوب بود تا با زندگی جدیدش عادت کند سپس به مدرسه رود .. میز خالی هالا پر از غذا های خوشمزه ای بودن .. پلی همچنین بهونه های مین جی زیاد نبود بلکه دستش را زیر چونش گذاشته و تنها به موسیقی درونش کوش میداد .. تا اینکه جیمین درست اش را روی دست خواهرش گذاشت : مین چی شده خوبی ؟
- ۵.۸k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط