ادامه

ادامه ...



مین جی چشم تو کاسه چرخاند : ببینم اصلا چرا باید بریم بیرون ؟
تهیونگ ماشین را گوشه ای پارک کرد سپس آهسته سمتش چشم دوخت : چون من میگم ... مین جی کیف به دست از ماشین پیاده شد بر روی ماشین تکیه داد ... تهیونگ با دیدنش ابر بالا انداخت سپس تند گفت : چرا این بار نگفتی تهیونگ یا مانیا
مین جی با چهره ناراحتش چشم به تهیونگ دوخت ولی چیزی را بر زبانش نیافت .. حتی روی میز هم مین جی در سکوت چشم به گوشی دوخته بود و این باعث عصبی بودن تهیونگ میشد ولی همچنین سری از تأسف تکون داد
دیدگاه ها (۱)

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۶۴ (。☬⁠。⁠)⁩چشم ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۶۵ (。☬⁠。⁠)⁩تهیو...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۶۳ (。☬⁠。⁠)⁩هو...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۶۲ (。☬⁠。⁠)⁩مین ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۰ (。☬⁠。⁠)⁩جلو...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۵ (。☬⁠。⁠)⁩با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط