دخترای خشن و پسرای مغرور
#دخترای_خشن_و_پسرای_مغرور
#پارت_سی_و_چهارم
از زبون #رویا
داشتم توی پارک جلوی کمپانی لنگون لنگون قدم میزدم پاهام میسوختن یلحظه مژگان اومد جلوی چشمم سرم و تکون دادم که حواسم نبود یکی برام زیر پایی گرفت افتادم تا اومدم بلند شم یه دستمال جلو صورتم قرار گرفت و بیهوش شدم😪
دوساعت بعد...
اروم چشمامو باز کردم دستام بالای سرم بسته شد بود و من اویزون بودم یدفعه امیر اومد توی اون اتاق
امیر:سلام عشقم
+عوضی چیکارم داری؟؟
امیر:اخه کی با همسرش اینطوری حرف میزنه؟؟
+چی؟؟
امیر:بزودی قراره باهام ازدواج کنی نفصم
+عمرا من اینکارو کنم
امیر:لباس 👗 عروستم خریدم
+عوضیه اشغال بزار برم
امیر:بزارم بری؟؟کجا بری؟؟
+هرجایی که تو نباشی
امیر:من همه جا پیشتم بیب
و بعد اومد جلوم سعی کرد لبامو ببوسه اما موفق نشد
+ولم کن بزار برم
امیر:فکرشم نکن
و بعد از اتاق بیرون رفت باورم نمیشد یعنی چی شروع کردم بلند بلند گریه کردن و کمک میخواستم اما کسی اونجا نبود کمکم کنه که دیگه کمکم خوابم برد😴
ادامه دارد❤
#پارت_سی_و_چهارم
از زبون #رویا
داشتم توی پارک جلوی کمپانی لنگون لنگون قدم میزدم پاهام میسوختن یلحظه مژگان اومد جلوی چشمم سرم و تکون دادم که حواسم نبود یکی برام زیر پایی گرفت افتادم تا اومدم بلند شم یه دستمال جلو صورتم قرار گرفت و بیهوش شدم😪
دوساعت بعد...
اروم چشمامو باز کردم دستام بالای سرم بسته شد بود و من اویزون بودم یدفعه امیر اومد توی اون اتاق
امیر:سلام عشقم
+عوضی چیکارم داری؟؟
امیر:اخه کی با همسرش اینطوری حرف میزنه؟؟
+چی؟؟
امیر:بزودی قراره باهام ازدواج کنی نفصم
+عمرا من اینکارو کنم
امیر:لباس 👗 عروستم خریدم
+عوضیه اشغال بزار برم
امیر:بزارم بری؟؟کجا بری؟؟
+هرجایی که تو نباشی
امیر:من همه جا پیشتم بیب
و بعد اومد جلوم سعی کرد لبامو ببوسه اما موفق نشد
+ولم کن بزار برم
امیر:فکرشم نکن
و بعد از اتاق بیرون رفت باورم نمیشد یعنی چی شروع کردم بلند بلند گریه کردن و کمک میخواستم اما کسی اونجا نبود کمکم کنه که دیگه کمکم خوابم برد😴
ادامه دارد❤
۹.۷k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.