دخترای خشن و پسرای مغرور
#دخترای_خشن_و_پسرای_مغرور
#پارت_سی_و_سوم
از زبون #وفا
امروز بعد سه روز بیکاری رفتیم کمپانی چنبکشی که رفتن عکسای البومشون رو بگیرن و من مشغول کارای خودم بودم که یکی از کارمندا اومد و گفت کل کمپانی امشب به جشن دعوت شده و لیجونکسوکم هست یعنی قشنگ خرم کیفش کوک شد😂😍ادامهی کارام و کردم که داد رویا اومد
رویا:اااااااههههه خسته شدم از دستتون
ارزو:حرص نخور
رویا:اخه چندبار باید یه رقص و برم؟؟
لوهان:صدبارم بری کمه
سوهو:عه چقد اذیت میکنید ادم باشید یکم
کریس:نمیخوایم
سوهو:دستت درد نکنه
کریس:خواهش میکنم
سوهو😑😑😑
+رویا بسه گریه نکن
لوهان:جانم؟؟
ارزو:نفهما رویا قبلا...
رویا:ولشون کن
بعدم با گریه از ساختمون دوید بیرون
لوهان:چش شد؟؟
ارزو:احتما دوباره پاهاش...
کریس:پاهاش چی کنجکاچ شدم بگو ببینم
+اون وقتی بچه بوده تقریبا 5 ساله توی خونمون اتیش سوزی راه میوفته ما وقتی بچه بودیم یه خواهر دیگه به اسم مژگانم داشتیم دقیقا عسل و رویا باهم توی اون اتیش سوزی گیر میوفتن محمد داداش عسل اون و نجات میدع اما رویا توی اتیش میمونه و اتیش کل ساختمون و میگیره رویا توی اتیش سوزی قسمتی از پاهاش به طرز فجیعی میسوزه به طوری که تا 15 سالگیش نمیتونست بدون عصا راه بره و اونشب مژگانم برای نجات تو اتیش سوزی همراه محمد میمیره😔
لوهان:واقعا متاسفم🙊😭
سوهو:وفا گریه نکن
+گریه نکنم چرا نکنم؟؟وقتی این عوضیا رویا و اذیت میکنن
کریس:من نمیدونستم😒
ارزو:چشم غره نرو اگه یکی از اعضای خانوادت بود چی؟؟
بکی:بچهها اون رویا نیس دارن میبرنش؟؟
لوهان،،وفا،،ارزو:چچچچییی؟؟
ادامه دارد❤
#پارت_سی_و_سوم
از زبون #وفا
امروز بعد سه روز بیکاری رفتیم کمپانی چنبکشی که رفتن عکسای البومشون رو بگیرن و من مشغول کارای خودم بودم که یکی از کارمندا اومد و گفت کل کمپانی امشب به جشن دعوت شده و لیجونکسوکم هست یعنی قشنگ خرم کیفش کوک شد😂😍ادامهی کارام و کردم که داد رویا اومد
رویا:اااااااههههه خسته شدم از دستتون
ارزو:حرص نخور
رویا:اخه چندبار باید یه رقص و برم؟؟
لوهان:صدبارم بری کمه
سوهو:عه چقد اذیت میکنید ادم باشید یکم
کریس:نمیخوایم
سوهو:دستت درد نکنه
کریس:خواهش میکنم
سوهو😑😑😑
+رویا بسه گریه نکن
لوهان:جانم؟؟
ارزو:نفهما رویا قبلا...
رویا:ولشون کن
بعدم با گریه از ساختمون دوید بیرون
لوهان:چش شد؟؟
ارزو:احتما دوباره پاهاش...
کریس:پاهاش چی کنجکاچ شدم بگو ببینم
+اون وقتی بچه بوده تقریبا 5 ساله توی خونمون اتیش سوزی راه میوفته ما وقتی بچه بودیم یه خواهر دیگه به اسم مژگانم داشتیم دقیقا عسل و رویا باهم توی اون اتیش سوزی گیر میوفتن محمد داداش عسل اون و نجات میدع اما رویا توی اتیش میمونه و اتیش کل ساختمون و میگیره رویا توی اتیش سوزی قسمتی از پاهاش به طرز فجیعی میسوزه به طوری که تا 15 سالگیش نمیتونست بدون عصا راه بره و اونشب مژگانم برای نجات تو اتیش سوزی همراه محمد میمیره😔
لوهان:واقعا متاسفم🙊😭
سوهو:وفا گریه نکن
+گریه نکنم چرا نکنم؟؟وقتی این عوضیا رویا و اذیت میکنن
کریس:من نمیدونستم😒
ارزو:چشم غره نرو اگه یکی از اعضای خانوادت بود چی؟؟
بکی:بچهها اون رویا نیس دارن میبرنش؟؟
لوهان،،وفا،،ارزو:چچچچییی؟؟
ادامه دارد❤
۹.۰k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.