وقتیمافیابود
#وقتی_مافیا_بود
مگه اون دختره کیه
علامت دختره=
=سلام ددی.... نمیخوای بزاری بیام تو؟
ددی.... اون.... دوست دخترشه
_هه رین؟ تو اینجا چیکار میکنی(عصبی)
=ناراحت شدی....(میاد داخل و رو مبل کنار پدر جیمین میشینه)
=سلام پدر جان
علامت پدر جیمینو یادم رفت پس اینو میزارم جاش٪
٪ش... ش.. شما
=من هه رینم.... همسر آینده پسرتون
٪چ.. چی... جیمین
_پدر... این....
=ای بابا ددی چیو میخوای توضیح بدی بهش
این دختره جنده کیه؟
٪درست حرف بزن.... جیمین... یکی بگه اینجا چه خبره و این هرزه خیابونی کیه؟
=هینننننننننن.... جیمینا نمیخوای چیزی بگی
_داره واقعیتو میگه
=چ... چی؟
@هوی خانوم هه رین اینجا چه گوهی میخوری و واسه چی اومدی؟
=ای بابا ادب شما پسرا کجا رفته(عشوه)
¥جندههههه( داد)
همین الان از اینجا میری بیرون
=من جنده نیستم... اون دختری که کنارت وایساده جندست
این دختر به سه تا پسر داده
+چ... چی(درحالی که چشماش پر اشکه)
=به سه تای شما ها دادهاول که به جیمین داد بعدشم شاید با جونگکوک و تهیونگ
¥چی داری بلغور میکنی.... وایسا.... قیافت خیلی آشناست... تو...
=نه خیر من هیچکی نیستم احتمالاً اشتباه گرفتی
¥آها... هه... یادم اومد تو همونی نیستی که اون شب به رفیقم فیلیکس دادی(بچه ها این فیلیکس اون فیلیکس نیس)
و از اون شب به بعد یه کاری کردی که فیلیکس عاشقت بشه پولشو کشیدی بالا اما ما هر چقدر بهش میگفتیم متوجه نشد که آخرش تو رو تو خونه خودش رو تخت خودش با یه پسره دیگه بودین... هوم؟
_چ... چی
+م.. ن... میرم بیرون.. هوا بخورم
سریع به سمت اتاقم رفتم و لباسمو عوض کردم و از خونه رفتم بیرون و دور و اطراف قدم میزدم و راه میرفتم
از این ناراحت نبودم که اون دختره دوست دختر جیمین بود از این ناراحت بودم که بهم گفت جنده... بهم گفت به سه نفر دادم.... به شخصیتم توهین کرد
همینطوری گریه میکردم
8 شب (سئول)
ساعت هشت شب بود و جیمین و جونگ کوک و تهیونگ با لای 100 بار بهم زنگ زدن و من رد تماس میدادم و جوابشونو نمیدادم حالم بد بود دیگه میرم خونه
1 ساعت بعد
پول تاکسی رو بهش دادم و آیفون رو زدم در باز شد وقتی حیاط رو پشت سر گزاشتم در خونه رو باز کردم که جیمین با نگرانی اومد سمتم و منو محکم بغل کرد
و یه نگاه به سر تا پام کرد
_خوبی؟ کجابودی؟ جاییت که زخمی نشده؟
کنارش زدم و به سمت اتاقم رفتم و در اتاقمو قفل کردم لباسامو در اوردم و به سمت حموم رفتم وان رو پر آب کردم... از بس گریه کرده بودم زیر چشمم گود شده بود
فلش بک به 12 ساعت قبل
_از... از خونه من گمشو بیرون هرزهههه
=یا جیمینا من حقیقتو گفتم.......
با صدای شلیک گلوله حرف هه رین قطع شد
درسته جیمین بهش شلیک کرد یه تیر به پاش چون میخواست هانا اونو شکنجه بده
پس واسه مردن زود بود
_بکهیوننننننننن
ب.ن. ب.. بله قربان
_این دختره...
مگه اون دختره کیه
علامت دختره=
=سلام ددی.... نمیخوای بزاری بیام تو؟
ددی.... اون.... دوست دخترشه
_هه رین؟ تو اینجا چیکار میکنی(عصبی)
=ناراحت شدی....(میاد داخل و رو مبل کنار پدر جیمین میشینه)
=سلام پدر جان
علامت پدر جیمینو یادم رفت پس اینو میزارم جاش٪
٪ش... ش.. شما
=من هه رینم.... همسر آینده پسرتون
٪چ.. چی... جیمین
_پدر... این....
=ای بابا ددی چیو میخوای توضیح بدی بهش
این دختره جنده کیه؟
٪درست حرف بزن.... جیمین... یکی بگه اینجا چه خبره و این هرزه خیابونی کیه؟
=هینننننننننن.... جیمینا نمیخوای چیزی بگی
_داره واقعیتو میگه
=چ... چی؟
@هوی خانوم هه رین اینجا چه گوهی میخوری و واسه چی اومدی؟
=ای بابا ادب شما پسرا کجا رفته(عشوه)
¥جندههههه( داد)
همین الان از اینجا میری بیرون
=من جنده نیستم... اون دختری که کنارت وایساده جندست
این دختر به سه تا پسر داده
+چ... چی(درحالی که چشماش پر اشکه)
=به سه تای شما ها دادهاول که به جیمین داد بعدشم شاید با جونگکوک و تهیونگ
¥چی داری بلغور میکنی.... وایسا.... قیافت خیلی آشناست... تو...
=نه خیر من هیچکی نیستم احتمالاً اشتباه گرفتی
¥آها... هه... یادم اومد تو همونی نیستی که اون شب به رفیقم فیلیکس دادی(بچه ها این فیلیکس اون فیلیکس نیس)
و از اون شب به بعد یه کاری کردی که فیلیکس عاشقت بشه پولشو کشیدی بالا اما ما هر چقدر بهش میگفتیم متوجه نشد که آخرش تو رو تو خونه خودش رو تخت خودش با یه پسره دیگه بودین... هوم؟
_چ... چی
+م.. ن... میرم بیرون.. هوا بخورم
سریع به سمت اتاقم رفتم و لباسمو عوض کردم و از خونه رفتم بیرون و دور و اطراف قدم میزدم و راه میرفتم
از این ناراحت نبودم که اون دختره دوست دختر جیمین بود از این ناراحت بودم که بهم گفت جنده... بهم گفت به سه نفر دادم.... به شخصیتم توهین کرد
همینطوری گریه میکردم
8 شب (سئول)
ساعت هشت شب بود و جیمین و جونگ کوک و تهیونگ با لای 100 بار بهم زنگ زدن و من رد تماس میدادم و جوابشونو نمیدادم حالم بد بود دیگه میرم خونه
1 ساعت بعد
پول تاکسی رو بهش دادم و آیفون رو زدم در باز شد وقتی حیاط رو پشت سر گزاشتم در خونه رو باز کردم که جیمین با نگرانی اومد سمتم و منو محکم بغل کرد
و یه نگاه به سر تا پام کرد
_خوبی؟ کجابودی؟ جاییت که زخمی نشده؟
کنارش زدم و به سمت اتاقم رفتم و در اتاقمو قفل کردم لباسامو در اوردم و به سمت حموم رفتم وان رو پر آب کردم... از بس گریه کرده بودم زیر چشمم گود شده بود
فلش بک به 12 ساعت قبل
_از... از خونه من گمشو بیرون هرزهههه
=یا جیمینا من حقیقتو گفتم.......
با صدای شلیک گلوله حرف هه رین قطع شد
درسته جیمین بهش شلیک کرد یه تیر به پاش چون میخواست هانا اونو شکنجه بده
پس واسه مردن زود بود
_بکهیوننننننننن
ب.ن. ب.. بله قربان
_این دختره...
- ۴.۶k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط