چمدانت را می بستی

چمدانت را می بستی
مرگ ایستاده بود نفس هایم را
می شمرد ....
#شاهدختـ
دیدگاه ها (۱)

باز من ماندم و خلوتی سرد خاطراتی زبگذشته ای دور....#شاهدختـ

رفته بودم لب حوض تا ببینم شاید عکس تنهایی خود را در آب.....#...

همان رنگ و همان روی همان برگ و همان بار همان خنده ­ی خاموش د...

چه کرده ای توبادلم که ازتوپیش دیگران گلایه هم که میکنم شعرحس...

تاب می آورم با کورسویی از امیدشاید در انتهای رنج هایمتو...ای...

♡بمانی برای من، آرامش آشوب هایمچایی نبات زعفرانی ام، بمانی ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط