گفت: برای همیشه با من می مانی؟
گفت: برای همیشه با من می مانی؟
گفتم: قول می دهم که تا آخر با تو باشم اما...
گفت: اما چه؟
گفتم: اما نمی توانم از طرف زمانه به تو قول بدهم، زمانه بی رحم است، ممکن است یک روزی بیاید و مجبور شویم همدیگر را ترک کنیم.
گفت: منظورت مرگ است؟
گفتم: نه، منظور من دوری است؛ دوری که به اجبار اتفاق بیفتد در حالی که هردویمان نفس می کشیم!
گفت: من با اجبار بیگانه ام، تو را نمی دانم!
گفتم: زمانه بیش تر از آن که فکرش را بکنی بی رحم است؛ اما بدان حتی اگر روزی من رهایت کنم و تو مرا رها کنی، باز این عشق ابدی مااست که هرگز رهایمان نخواهد کرد...
گفتم: قول می دهم که تا آخر با تو باشم اما...
گفت: اما چه؟
گفتم: اما نمی توانم از طرف زمانه به تو قول بدهم، زمانه بی رحم است، ممکن است یک روزی بیاید و مجبور شویم همدیگر را ترک کنیم.
گفت: منظورت مرگ است؟
گفتم: نه، منظور من دوری است؛ دوری که به اجبار اتفاق بیفتد در حالی که هردویمان نفس می کشیم!
گفت: من با اجبار بیگانه ام، تو را نمی دانم!
گفتم: زمانه بیش تر از آن که فکرش را بکنی بی رحم است؛ اما بدان حتی اگر روزی من رهایت کنم و تو مرا رها کنی، باز این عشق ابدی مااست که هرگز رهایمان نخواهد کرد...
۲۹.۴k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.