پیش چشمم چون به نرمی

پیش چشمم چون به نرمی...
می خرامی، می خرامی...
در درونم می نشیند...
شوکران تلخ کامی!

نام تو چون قصه هرشب...
می نشیند بر لب من!
غصه ات پایان ندارد...
در هزار و یک شب من!


دیدگاه ها (۰)

‌ﻧﻤﯽﺁﯾﯽ، ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﻧﯽ، ﻧﻤﯽﺟﻮﯾﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﻣﻦﺧﺪﺍ ﻧﺎﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺩﻝ، ﺭﻧﺠﺸﯽ ...

‌‌گاه آرزو می‌کنم ای کاشبرای تو پرتو آفتاب باشم،تا دست هایت ...

‌زندگی می گفتازهرچیزمقداری به جا می ماند!دانه های قهوه درشیش...

‌تو از قبيله ي ليلي من از قبيله ي مجنونتو از سپيده و نوري من...

مادر #بهشت من همه #آغوش گرم توستگویی سرم هنوز به #بالین نرم ...

دست بردار از سرِ دیوانگی هایِ دلمپا بکش از غصه و اندوهِ دنیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط