ماه یخی پارت ۷
ماه یخی پارت ۷
از دید چویا
اول خواستم برم و بیخیال شم ولی حس میکنم قبلا به جایی دیدمش برای همین بلندش کردم بردمش خونم تا وقتی که بهوش اومد ازش بپرسم گذاشتمش روی یه مبل توی سالن و پشت سرش به یکی از ستون های خونه تکیه دادم ( تعجب نکنید یه جا خودم حقوق یه افسر اجرایی مافیا بیشتر از ماهی ۲۰ میلیاردها برا همین خونش خیلی بزرگه ) و نگاهش میکردم
گذر زمان: ۵ ساعت بعد
ساعت : ۷ صبح
کل شب نخوابیدم لعنتی فقط به گذشته فکر میکردم تا بفهمم کجا دیدمش خیلی رو مخمه ولی ....... واقعا شبیه اونه ...... یعنی واقعا ممکنه خودش هم باشه
یهو با صدا خیلی ریزی که انگار داشت دو خواب زمزمه میکرد از فکر بیرون اومدم یکم که گوش کردم یکم زمزمه هاش برام واضح تر شد
زمزمه هاش: ن.....نه..... نرو .... دو....باره ....نه ..... لطفا
فکنم داشت کابوس می دید که یهو به حالت ترسیده ای بدون مکث نشست دستش رو به جلو بود انگار میخواست کسی رو بگیره و حالت ترسیده ای داشت و زمزمه کرد : « چویا نه » ( مثل دازای تو قسمت یک و با یه حالت ترسیده)
صبر کن ....... من کی اسممو بهش گفتم ؟.... لعنتی خواستم برم سمتش که متوجه شدم داره گریه میکنه و ترجیح دادم جلو نرم و بذارم تو حال خودش باشه
از دید میکو
دوباره اون خواب لعنتی ...... دوباره همون شب ..... دوباره رفتنش .......
تو همین فکرها بودم درحالی که گریه میکردم س کردم پیشونیم یکم خیشه به روی پا هام که نگاه کردم یه پارچه کوچیک و تا شده و خیس دیدم انگار از روی پیشونیم افتاده ( برای کم کردن تب خوبه )
اشکامو پاک کردم و به دور و ورم نگاه کردم وقتی پشت سرمو دیدم و متوجه همون شخص شدم که به یه ستون تکیه داده سریع ایستادم........ یعنی واقعا خودشه ؟ ممکنه به این همه سال
ببخشید کوتاه شد
از دید چویا
اول خواستم برم و بیخیال شم ولی حس میکنم قبلا به جایی دیدمش برای همین بلندش کردم بردمش خونم تا وقتی که بهوش اومد ازش بپرسم گذاشتمش روی یه مبل توی سالن و پشت سرش به یکی از ستون های خونه تکیه دادم ( تعجب نکنید یه جا خودم حقوق یه افسر اجرایی مافیا بیشتر از ماهی ۲۰ میلیاردها برا همین خونش خیلی بزرگه ) و نگاهش میکردم
گذر زمان: ۵ ساعت بعد
ساعت : ۷ صبح
کل شب نخوابیدم لعنتی فقط به گذشته فکر میکردم تا بفهمم کجا دیدمش خیلی رو مخمه ولی ....... واقعا شبیه اونه ...... یعنی واقعا ممکنه خودش هم باشه
یهو با صدا خیلی ریزی که انگار داشت دو خواب زمزمه میکرد از فکر بیرون اومدم یکم که گوش کردم یکم زمزمه هاش برام واضح تر شد
زمزمه هاش: ن.....نه..... نرو .... دو....باره ....نه ..... لطفا
فکنم داشت کابوس می دید که یهو به حالت ترسیده ای بدون مکث نشست دستش رو به جلو بود انگار میخواست کسی رو بگیره و حالت ترسیده ای داشت و زمزمه کرد : « چویا نه » ( مثل دازای تو قسمت یک و با یه حالت ترسیده)
صبر کن ....... من کی اسممو بهش گفتم ؟.... لعنتی خواستم برم سمتش که متوجه شدم داره گریه میکنه و ترجیح دادم جلو نرم و بذارم تو حال خودش باشه
از دید میکو
دوباره اون خواب لعنتی ...... دوباره همون شب ..... دوباره رفتنش .......
تو همین فکرها بودم درحالی که گریه میکردم س کردم پیشونیم یکم خیشه به روی پا هام که نگاه کردم یه پارچه کوچیک و تا شده و خیس دیدم انگار از روی پیشونیم افتاده ( برای کم کردن تب خوبه )
اشکامو پاک کردم و به دور و ورم نگاه کردم وقتی پشت سرمو دیدم و متوجه همون شخص شدم که به یه ستون تکیه داده سریع ایستادم........ یعنی واقعا خودشه ؟ ممکنه به این همه سال
ببخشید کوتاه شد
۵.۹k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.