داستانشب

#داستان_شب



زنی به عنوان حیوان خونگی یه مار داشت و خیلی اون مارو دوست داشت که هفت فوت طولش بود..
یه دفعه ای اون مار دیگه چیزی نمیخورد.اون زن هفته ها تلاش کرد که مارش دوباره بتونه غذا بخوره که موفق نشد و اون رو برد پیش دامپزشک .دامپزشک پرسید: آیا اون به تازگی کنار شما میخوابه و خیلی نزدیک به شما خودش رو جمع میکنه و کِش میده؟؟
بله و خیلی برام ناراحت کننده است که نمیتونم کاری براش انجام بدم.
دامپزشک گفت اون مار مریض نیست بلکه داره خودشو آماده میکنه که شمارو بخوره. اون داره هروز شمارو اندازه گیری میکنه تا بدونه چقدر باید جا داشته باشه تا شمارو هضم کنه .
حکایت بعضی آدماس تو زندگیمون خیلی نزدیک ولی با هدف اینکه نابودمون کنن فقط دنبال فرصت مناسبند.

" مراقب انسان های ظاهر نما هم باشیم که حتی از این مار قصه ی ما هم افعی ترن "
دیدگاه ها (۳)

کار بسیار زیبا و انساندوستانه نانوای بابلسری درود به شرف این...

کار بسیار زیبای نانوای دیگر در شهر جاجرم که سبد مهربانی افتت...

#مهمترین_اکتشافات_باستانی_سال_2016میدان جنگ گلادیاتورهاکشف ی...

#مهمترین_اکتشافات_باستانی_سال_2016گنجینه‌های کشتی سن‌خوزهدول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط