دژاوو

#دژاوو
part 13

  یک ماه بعد :

لینو خوب شده بود . اما ایندفعه کسی رو به اسم هیونجین و جونگین توی زندگیش نمیشناخت . برای همین هم زندگی بهتری داشت و مدام به بهترین دوستش که خود.کشی کرده فکر نمیکرد .
 
هان نگران هیونجین شده بود . نه جواب پیام هاشو میداد نه تماس هاشو . یه بار هم به هتل رفته بود اما گفته بودن که هیونجین وسایلش و جمع کرده و رفته .
دیگه نمیتونست بهش فکر نکنه . برای اینکه خیال خودشو راحت کنه که اتفاقی برای هیونجین نیوفتاده به خونه پدر هیونجین رفت .
بعد از دقایقی رسید . از ماشین اومد بیرون و رفت سمت خونه . هر چی آیفون خونه رو میزد کسی جواب نمیداد .

چند دقیقه پشت در منتظر وایستاد ،
در همین هین بود که یکی به هان گفت :
:اینجا چیکار داری؟
_ببخشید ، اقای هوانگ..
:همون حرومزاده ؟
_آم...اره
:اون که دو ماهی میشه از اینجا رفته .
_رفته؟ کجا؟
:فکر کنم کلا از کشور خارج شد . از یه طرف پلیسا افتاده بودن دنبالش ، از یه طرف طلبکاراش . اگر هم دستگیر میشد جرمش اعد.ام بود .
_پسرش چی؟ هوانگ هیونجین . ازش خبری ندارین؟
:پسرش هم پلیسا دنبالش بودن . یه ماه پیش خود.کشی کرد
_چی؟

خودکشی؟...
دیدگاه ها (۵)

1#دژاووpart 14لینو توی خونه خوابیده بود که در زدن . هااااان...

#دژاووpart 15هان_  لینو+  بنگچان==هان بیا اتاق کارت دارم . _...

#دژاوو part 12گوشی هان زنگ خورد . هیونجین بود :_بله؟×لینو چط...

#دژاووpart 11هان_ لینو+ جونگین" بنگچان= هیونجین×+بطری رو بچر...

Police and love

Police and lovePt16Police and lovePt15لی فلیکس : میخوای بریم...

Police and love

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط