دژاوو
#دژاوو
part 12
گوشی هان زنگ خورد . هیونجین بود :
_بله؟
×لینو چطوره ؟
_خوبه .
×میخوام بیام ببینمش
_نه لینو نباید تو رو ببینه . نمیخوام جونگین و یادش بیاد .
×منم نمیخوام . برای همین میخوام بیام برای بار آخر ببینمش .
_هیون دردسر درست نکنی
×زود میام و میرم .
چند دقیقه بعد هیونجین رسید بیمارستان و رفت سمت اتاق لینو . هان که دید هیونجین داره میاد تو اتاق زود از اتاق رفت بیرون و رفت سمت هیونجین :
_اسم جونگین و نیاری .
×فقط میخوام از پشت در ببینمش
×بعدا برات توضیح میدم
هیونجین رفت سمت در . خیلی جلو نرفت و از همون فاصله به لینو نگاه کرد .
_چرا نمیری تو؟
×بزار منو یادش بره .
×تو هم منو فراموش کن .
_چیشده؟
×هان ، دیگه دنبالم نباش . اگه بهت شک کردن که برای بابام کار کردی ، فقط با لینو از اینجا برو .
_کجا برم؟
×برو یه کشور دیگه به کره هم بر نگرد . منم میرم دیگه .
هیونجین هان و بقل کرد و بعد از بیمارستان رفت بیرون . هان احساس بدی داشت . با خودش فکر میکرد که هیونجین داره ازشون اخرین خدافظی رو میکنه و قرار نیست به زندگیش ادامه بده . میخواست بره و با هیونجین حرف بزنه و ببینه که هیونجین کجا میره . اما نمیتونست لینو رو تنها بزاره .
نمیدونست که این فکرش درسته...
part 12
گوشی هان زنگ خورد . هیونجین بود :
_بله؟
×لینو چطوره ؟
_خوبه .
×میخوام بیام ببینمش
_نه لینو نباید تو رو ببینه . نمیخوام جونگین و یادش بیاد .
×منم نمیخوام . برای همین میخوام بیام برای بار آخر ببینمش .
_هیون دردسر درست نکنی
×زود میام و میرم .
چند دقیقه بعد هیونجین رسید بیمارستان و رفت سمت اتاق لینو . هان که دید هیونجین داره میاد تو اتاق زود از اتاق رفت بیرون و رفت سمت هیونجین :
_اسم جونگین و نیاری .
×فقط میخوام از پشت در ببینمش
×بعدا برات توضیح میدم
هیونجین رفت سمت در . خیلی جلو نرفت و از همون فاصله به لینو نگاه کرد .
_چرا نمیری تو؟
×بزار منو یادش بره .
×تو هم منو فراموش کن .
_چیشده؟
×هان ، دیگه دنبالم نباش . اگه بهت شک کردن که برای بابام کار کردی ، فقط با لینو از اینجا برو .
_کجا برم؟
×برو یه کشور دیگه به کره هم بر نگرد . منم میرم دیگه .
هیونجین هان و بقل کرد و بعد از بیمارستان رفت بیرون . هان احساس بدی داشت . با خودش فکر میکرد که هیونجین داره ازشون اخرین خدافظی رو میکنه و قرار نیست به زندگیش ادامه بده . میخواست بره و با هیونجین حرف بزنه و ببینه که هیونجین کجا میره . اما نمیتونست لینو رو تنها بزاره .
نمیدونست که این فکرش درسته...
- ۴.۰k
- ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط