دلتنگی:)
پارت اخر
(پرش ۵ ماه بعد)
+تهیونگگگگگگ
_جانمممم صبر کن بزار این یدونه ظرفم بشورم الان میام
ظرفارو شست و اومد
_جانمچی میخوای
+آیس شکلاتی میخوام🥺
_عشقم الان ساعت ۱۲ شبه من از کجا آیس شکلاتی بیارم اخه
+من میخوامممممممممم😭
_باشه باشه گریه نکن از زیر سنگم شده پیدا میکنم
+افرینننن😁
تهیونگ آماده شد و رفت بیرون منم تلوزون و روشن کردم و داشتم میدیدم
+یهو دلم جاجانگمیون خواست
زنگ زدم به تهیونگ
_دارم میام نزدیکم
+تهیونگ من جاجانگمیون میخوام
_باشه تو راه میگیرم میام دیگه چی؟
+دوکبوکی و بابلتی ام بخر
_چشم😂
بعد ۱ ساعت تهیونگ دست پر اومد بدو بدو رفتم وسایلارو ازش گرفتم
_کوچولوی کیوت😂
تهیونگ نشست پیشم
_چیزی یادت نرفته؟
لبشو بوس ریز زدم
+مگه میشه یادم بره😂
دستشو گذاشت رو شکمم
_دخملی ساعت دیدی؟الان اخه چه وقت هوس کردنه😂
+هوممم ملسی بابایی خیلی خوشمزه بود(از زبون دخترشون)
(پرش به ۳ سال بعد)
ته یانگ&(دخترشون) نشسته بود و منتظر باباش بود
ته از سرکار اومد خونه
&اپاااااا
_ایگوووو دختر قشنگمممم
بدو بدو رفت بغل تهیونگ و بوسش کرد
+سلام عشقم
_سلام عزیزم
+ته یانگ بیا پایین بابا خستس بزار استراحت کنه
&نوموخوامممممم🥺
_نمیخوای ببینی برات چی گرفتم؟😂
&چی گرفتیییی
تهیونگ گذاشتش پایین و جعبه رو داد دستش
_باز کن ببین چیه
باز کرد یه عروسک خیلی خوشگل بود
&خیلی قشنگهههههه مرسیییییی🥺
صورت تهیونگ و بوس بارون کرد
+پس من چی واسه من چیزی نگرفتی؟😂
_واسه تو شب تو اتاق(چشمک)
+نه نمیخوام اصلا😂
و بله تا آخرش با خوبی خوشی زندگی کردن
پایان*
(پرش ۵ ماه بعد)
+تهیونگگگگگگ
_جانمممم صبر کن بزار این یدونه ظرفم بشورم الان میام
ظرفارو شست و اومد
_جانمچی میخوای
+آیس شکلاتی میخوام🥺
_عشقم الان ساعت ۱۲ شبه من از کجا آیس شکلاتی بیارم اخه
+من میخوامممممممممم😭
_باشه باشه گریه نکن از زیر سنگم شده پیدا میکنم
+افرینننن😁
تهیونگ آماده شد و رفت بیرون منم تلوزون و روشن کردم و داشتم میدیدم
+یهو دلم جاجانگمیون خواست
زنگ زدم به تهیونگ
_دارم میام نزدیکم
+تهیونگ من جاجانگمیون میخوام
_باشه تو راه میگیرم میام دیگه چی؟
+دوکبوکی و بابلتی ام بخر
_چشم😂
بعد ۱ ساعت تهیونگ دست پر اومد بدو بدو رفتم وسایلارو ازش گرفتم
_کوچولوی کیوت😂
تهیونگ نشست پیشم
_چیزی یادت نرفته؟
لبشو بوس ریز زدم
+مگه میشه یادم بره😂
دستشو گذاشت رو شکمم
_دخملی ساعت دیدی؟الان اخه چه وقت هوس کردنه😂
+هوممم ملسی بابایی خیلی خوشمزه بود(از زبون دخترشون)
(پرش به ۳ سال بعد)
ته یانگ&(دخترشون) نشسته بود و منتظر باباش بود
ته از سرکار اومد خونه
&اپاااااا
_ایگوووو دختر قشنگمممم
بدو بدو رفت بغل تهیونگ و بوسش کرد
+سلام عشقم
_سلام عزیزم
+ته یانگ بیا پایین بابا خستس بزار استراحت کنه
&نوموخوامممممم🥺
_نمیخوای ببینی برات چی گرفتم؟😂
&چی گرفتیییی
تهیونگ گذاشتش پایین و جعبه رو داد دستش
_باز کن ببین چیه
باز کرد یه عروسک خیلی خوشگل بود
&خیلی قشنگهههههه مرسیییییی🥺
صورت تهیونگ و بوس بارون کرد
+پس من چی واسه من چیزی نگرفتی؟😂
_واسه تو شب تو اتاق(چشمک)
+نه نمیخوام اصلا😂
و بله تا آخرش با خوبی خوشی زندگی کردن
پایان*
۳.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.