تک پارتی نامیـــ
وقتی فهمیدی...
^ات=24=+ نامجون=25=_^
ات ویو
هوفففف خستمممممممم. چرا باید این همه درس بخونم. بیچاره نامجونی ک هم باید درس بخونه هم باید درس بده...
فقط ی ساعت مونده تا از اینجا آزاد شم
^برگه برنامه ریزیتـــ
□با نامی تمرین ریاضی کن
□تکالیفو بعد از درست کردن شام بنویس
□کنفرانس تاریختو آماده کن
^پایانـــ
^ی ساعت بعدـــ
وای خدایا شکرت بالاخره میرم خونهههههه
*رسیدی خونه
تا رفتی تو و لباساتو عوض کردی، شروع کردی ب درس کردن شام. بعد از تقریبا ی ساعت و نیم موفق شدی میز شام و حاضر کنی. نامی فک میکرد نمیری خونه و دانشگاه میمونی، واس همین میخواستی ی جورایی سوپرایزش کنی.
ی ساعت گذشته بود و هنوز نیومده بود، تو فکر بودی ک در باز شد. میز شام تو دید نبود واس همین نامی نمیتونست ببینتت. با لبخند بهش نگاه کردی ک ببینی چیکار میکنه
همونجوری ک سرش تو گوشی بود بلند بلند میخندید
اون هیچوقت با دوستاش چت نمیکنه و تنها کسی ک اینجوری با حرفاش میخنده تویی، ولی کسی ک داشت باهاش حرف میزد تو نبودی...
یواش رفتی پشت سرش و تو گوشیشو نگاه کردی
^پیاماـــ
؟ میتونم امشب بیام؟
_ارع بیب، خونه نیس
؟ خب، نمیخوای بهش بگی دوسش نداری؟ اینجوری نابود میشه...
_میخوام بهش بگم، ولی رفتارش جوریه دلم براش میسوزه
؟ هوفف ولش، امشب میبینمت عزیزم
^پایان پیام هاـــ
+ببخشید ک نفر سوم رابطتون بودم*هق هق
*سریع پرید سمتت
_ات چرا چرت و پرت میگی
+خفه شو، من برای تو دانشگاه نموندم، زندگیو خودمو پیش نبردم، تو روی مامانم درومدم ک با تو زندگی کنم. میتونستی بهم بگی *هق هق و گریه
_ات من آرع بهت خیانت کردم، ولی خودت فک کن، کی بهت گفتم دوست دارم؟
+خفه شو خفه شوووو*جیغ، هق هق، گریه
_فقط قول بده کاری با خودت نکنی باشع؟
+فک کردی من دیوونم؟ من هیچ وقت بخواطر آدمی مثل تو ب خودم آسیب نمیزنم. فقط... فقط بدون، هیچوقت یادم نمیره چیکار کردی باهام. شاید... شاید اون بیشتر از من دوست داشت*هق هق، گریه
*صدای در
*سریع درو باز کردی
+سلام خانم کیم. این خونه، این همسرتون، اینم میز شام. اون طرفم اتاقه ک مطمئنم خودت میدونی. شب خوش خانواده کیم*هق هق، گریه
پایانننن
ریدم من توی این وضععععع
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
^ات=24=+ نامجون=25=_^
ات ویو
هوفففف خستمممممممم. چرا باید این همه درس بخونم. بیچاره نامجونی ک هم باید درس بخونه هم باید درس بده...
فقط ی ساعت مونده تا از اینجا آزاد شم
^برگه برنامه ریزیتـــ
□با نامی تمرین ریاضی کن
□تکالیفو بعد از درست کردن شام بنویس
□کنفرانس تاریختو آماده کن
^پایانـــ
^ی ساعت بعدـــ
وای خدایا شکرت بالاخره میرم خونهههههه
*رسیدی خونه
تا رفتی تو و لباساتو عوض کردی، شروع کردی ب درس کردن شام. بعد از تقریبا ی ساعت و نیم موفق شدی میز شام و حاضر کنی. نامی فک میکرد نمیری خونه و دانشگاه میمونی، واس همین میخواستی ی جورایی سوپرایزش کنی.
ی ساعت گذشته بود و هنوز نیومده بود، تو فکر بودی ک در باز شد. میز شام تو دید نبود واس همین نامی نمیتونست ببینتت. با لبخند بهش نگاه کردی ک ببینی چیکار میکنه
همونجوری ک سرش تو گوشی بود بلند بلند میخندید
اون هیچوقت با دوستاش چت نمیکنه و تنها کسی ک اینجوری با حرفاش میخنده تویی، ولی کسی ک داشت باهاش حرف میزد تو نبودی...
یواش رفتی پشت سرش و تو گوشیشو نگاه کردی
^پیاماـــ
؟ میتونم امشب بیام؟
_ارع بیب، خونه نیس
؟ خب، نمیخوای بهش بگی دوسش نداری؟ اینجوری نابود میشه...
_میخوام بهش بگم، ولی رفتارش جوریه دلم براش میسوزه
؟ هوفف ولش، امشب میبینمت عزیزم
^پایان پیام هاـــ
+ببخشید ک نفر سوم رابطتون بودم*هق هق
*سریع پرید سمتت
_ات چرا چرت و پرت میگی
+خفه شو، من برای تو دانشگاه نموندم، زندگیو خودمو پیش نبردم، تو روی مامانم درومدم ک با تو زندگی کنم. میتونستی بهم بگی *هق هق و گریه
_ات من آرع بهت خیانت کردم، ولی خودت فک کن، کی بهت گفتم دوست دارم؟
+خفه شو خفه شوووو*جیغ، هق هق، گریه
_فقط قول بده کاری با خودت نکنی باشع؟
+فک کردی من دیوونم؟ من هیچ وقت بخواطر آدمی مثل تو ب خودم آسیب نمیزنم. فقط... فقط بدون، هیچوقت یادم نمیره چیکار کردی باهام. شاید... شاید اون بیشتر از من دوست داشت*هق هق، گریه
*صدای در
*سریع درو باز کردی
+سلام خانم کیم. این خونه، این همسرتون، اینم میز شام. اون طرفم اتاقه ک مطمئنم خودت میدونی. شب خوش خانواده کیم*هق هق، گریه
پایانننن
ریدم من توی این وضععععع
استعدادم خشک شده⃢☻:)
حالم قابل توصیف نیست⃢☻
پیج رمانمـ
@kim_rn2
۴۴.۳k
۰۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.