بچه ها شرمنده پروف فیک عوض شد
بچه ها شرمنده پروف فیک عوض شد
پارت ۲۸
من فقط کوکی توام
+ : چقدر زیادن
÷ : آره خیلی شدن . ولی اشکال نداره یه تالار میگیریم که همه جاشن راستی ات تو نمیخوای کسی رو دعوت کنی
+ : نه من کسی رو ندارم
÷ : چرا گفتی یه برادر داری
+ : نمیدونم میخوای دعوتش کنی ؟ من نظری ندارم
÷ : بنظرم بریم پیشش و دعوتش کنیم
راوی : و بعد ات و کوک میرن به خونه ی ات و برادرش تا به مراسم عروسی دعوتش کنن
علامت یوجین : @
+ : وای ارباب ................. ببخشید ( خجالت کشید )
÷ : اشکال نداره میتونی کوک صدام کنی
+ : میشه بهت بگم کوکی
÷ : حتما
+ : تاحالا کسی بهت گفته کوکی ؟
÷ : نه
+ : چرا
÷ : چون من فقط کوکی توام
ویو یوجین : وای یعنی ات مرده نه فکر نکنم زندست آره زندست پس چرا نمیاد خونه بیاد میدونم باهاش چیکار کنم
+ : وای کوکی من میترسم
÷ : چرا
+ : میترسم منو بزنه
÷ : غلط کرده اگه از گل نازک تر بهت بگه
خودم میکشمش + : ممنونم کوکی
ویو کوک : وای چه کیوت میگه کوکی فکر کنم دوباره دارم tهrیk میشم نه کوک بهش فکر نکن
+ : س سلام یوجین
@ : چه عجب تو خونه پیدات شد . کجا بودی ( با داد )
راوی : و بعد یوجین میاد ات رو بزنه که کوک دستش رو میگیره و پرتش میکنه
÷ : آخرین بارت باشه که دست رو زنه من بلند کردی ( آروم و ترسناک )
راوی : که یوجین با دیدن کوک خشکش میزنه و وحشت میکنه
÷ : ما نیومدیم برای دعوا اومدیم برای عروسی دعوتت کنیم
پارت ۲۸
من فقط کوکی توام
+ : چقدر زیادن
÷ : آره خیلی شدن . ولی اشکال نداره یه تالار میگیریم که همه جاشن راستی ات تو نمیخوای کسی رو دعوت کنی
+ : نه من کسی رو ندارم
÷ : چرا گفتی یه برادر داری
+ : نمیدونم میخوای دعوتش کنی ؟ من نظری ندارم
÷ : بنظرم بریم پیشش و دعوتش کنیم
راوی : و بعد ات و کوک میرن به خونه ی ات و برادرش تا به مراسم عروسی دعوتش کنن
علامت یوجین : @
+ : وای ارباب ................. ببخشید ( خجالت کشید )
÷ : اشکال نداره میتونی کوک صدام کنی
+ : میشه بهت بگم کوکی
÷ : حتما
+ : تاحالا کسی بهت گفته کوکی ؟
÷ : نه
+ : چرا
÷ : چون من فقط کوکی توام
ویو یوجین : وای یعنی ات مرده نه فکر نکنم زندست آره زندست پس چرا نمیاد خونه بیاد میدونم باهاش چیکار کنم
+ : وای کوکی من میترسم
÷ : چرا
+ : میترسم منو بزنه
÷ : غلط کرده اگه از گل نازک تر بهت بگه
خودم میکشمش + : ممنونم کوکی
ویو کوک : وای چه کیوت میگه کوکی فکر کنم دوباره دارم tهrیk میشم نه کوک بهش فکر نکن
+ : س سلام یوجین
@ : چه عجب تو خونه پیدات شد . کجا بودی ( با داد )
راوی : و بعد یوجین میاد ات رو بزنه که کوک دستش رو میگیره و پرتش میکنه
÷ : آخرین بارت باشه که دست رو زنه من بلند کردی ( آروم و ترسناک )
راوی : که یوجین با دیدن کوک خشکش میزنه و وحشت میکنه
÷ : ما نیومدیم برای دعوا اومدیم برای عروسی دعوتت کنیم
۴.۸k
۰۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.