🍁Part 10🍁
🍁Part_10🍁
🦇❤️آغوش گرم تو❤️🦉
🦉دیانا🦉
داشتم میخوردم ک نیکا گفت
نیکا:دیا اون نوشابه رو میدی(نویسنده:متینم همینو ب ارسلان میگع ک مثل دستشون بخورع ب دست هم هندی بازی😳😂)
دیانا:بش...اومدم بردارم ک ارسلانم دستشو آورد
نیکا:(تو دلش)کاشکی نقشمون بگیرع
دیانا:بلع دستامون خورد بهم یعدحس خجالت
داشتم و یع حس خوب
فک کنم خل شدم چون خجالت ک حس بدیه و یع حس خوب باهاش نمیسازع فک
کنم😑
🦇ارسلان🦇
متین گفت نوشابه رو بدم بعش
دستمو ک بردم هم زمان دست دیانا هم اومد
بعله دیگع
عین تو فیلما ک میخوان ی چیز بردارن بعد دست اون دخترع ک عاشقشن هم میاد و یهو
دستشون میخورع ب هم😑
نمیدونم الان باید چ حسی داشته باشم هعی خدااا🤦
🧡متین🧡
اومدم عقب تر و صورتمو اونوری کردم نیکا هم اومد یع چشمک ب هم زدیم ک نقشمون گرفتع😂
🦉دیانا🦉
ببخشید😣
ارسلان:نع چیزع اشکالی ندارع😖😖
دیانا:بیا ت برش دار من یکی دیگع بر میدارم
ارسلان:نع متین میخواست من داشتم واسه
متین بر میداشتم
دیانا:نیکا هم ب من گفت نوشابه میخوام😐
ارسلان:این دوتا عاشق همن فکرشونم عین همع
دوتاشون باهم نوشابه میخوان🤦
🦇ارسلان🦇
بعد از شام من و متینیکا و دیانا با هم رفتیم دیانا رو رسوندم خونشون
وقتی میخواست از ماشین پیاده بشه گفت
دیانا: امشب باید با برق روشن بخوابم تا سکته نزنم😑😂
ارسلان:😂😂
متین:ارسلان باید یع کاری کنی نترسع دیگع تقصیر خودته 😂 از این فیلمی ک ت گذاشتی منم ترسیدم 😂
نیکا:باید امشب باید اینجا بمونی تا خوابش ببرع بعد بری😂😂
دیانا:😂خدافظ بچه ها
همع:خدافظ
ارسلان:میخوای باهات بیام بالا نترسی همسایه ها خوابن یهو سایه میبینی میترسی😂😂
دیانا:چراغ قوه گوشیو روشن میکنم ت اگع بیای یع موقع بت فشار میاد 😂
متینیکا:😂
دیانا:خدافظ😂
ارسلان:خدافظ 😂تو راه میری راهبه و جنی نخورنت🤣
متینیکا:خدافظ🤣🤣
دیانا:ای خداااا باااااای😬
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع 😉
🦇❤️آغوش گرم تو❤️🦉
🦉دیانا🦉
داشتم میخوردم ک نیکا گفت
نیکا:دیا اون نوشابه رو میدی(نویسنده:متینم همینو ب ارسلان میگع ک مثل دستشون بخورع ب دست هم هندی بازی😳😂)
دیانا:بش...اومدم بردارم ک ارسلانم دستشو آورد
نیکا:(تو دلش)کاشکی نقشمون بگیرع
دیانا:بلع دستامون خورد بهم یعدحس خجالت
داشتم و یع حس خوب
فک کنم خل شدم چون خجالت ک حس بدیه و یع حس خوب باهاش نمیسازع فک
کنم😑
🦇ارسلان🦇
متین گفت نوشابه رو بدم بعش
دستمو ک بردم هم زمان دست دیانا هم اومد
بعله دیگع
عین تو فیلما ک میخوان ی چیز بردارن بعد دست اون دخترع ک عاشقشن هم میاد و یهو
دستشون میخورع ب هم😑
نمیدونم الان باید چ حسی داشته باشم هعی خدااا🤦
🧡متین🧡
اومدم عقب تر و صورتمو اونوری کردم نیکا هم اومد یع چشمک ب هم زدیم ک نقشمون گرفتع😂
🦉دیانا🦉
ببخشید😣
ارسلان:نع چیزع اشکالی ندارع😖😖
دیانا:بیا ت برش دار من یکی دیگع بر میدارم
ارسلان:نع متین میخواست من داشتم واسه
متین بر میداشتم
دیانا:نیکا هم ب من گفت نوشابه میخوام😐
ارسلان:این دوتا عاشق همن فکرشونم عین همع
دوتاشون باهم نوشابه میخوان🤦
🦇ارسلان🦇
بعد از شام من و متینیکا و دیانا با هم رفتیم دیانا رو رسوندم خونشون
وقتی میخواست از ماشین پیاده بشه گفت
دیانا: امشب باید با برق روشن بخوابم تا سکته نزنم😑😂
ارسلان:😂😂
متین:ارسلان باید یع کاری کنی نترسع دیگع تقصیر خودته 😂 از این فیلمی ک ت گذاشتی منم ترسیدم 😂
نیکا:باید امشب باید اینجا بمونی تا خوابش ببرع بعد بری😂😂
دیانا:😂خدافظ بچه ها
همع:خدافظ
ارسلان:میخوای باهات بیام بالا نترسی همسایه ها خوابن یهو سایه میبینی میترسی😂😂
دیانا:چراغ قوه گوشیو روشن میکنم ت اگع بیای یع موقع بت فشار میاد 😂
متینیکا:😂
دیانا:خدافظ😂
ارسلان:خدافظ 😂تو راه میری راهبه و جنی نخورنت🤣
متینیکا:خدافظ🤣🤣
دیانا:ای خداااا باااااای😬
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع 😉
۵.۴k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.