وقتی فروخته میشی بهش اما........♡
وقتی فروخته میشی بهش اما........♡
ادمه پارت ۱۴
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 2
𝙿𝙰𝚁𝚃 14
این پارت یکم خوب نیست من فقط برای بهتر شدن قضیه ا.ت و جیمین این کار رو کردم و اینکه این ی داستان هست ی رمان اسمش فیکه یعنی ی رمان هست که از ذهن ساخته شده و لطفا جدی نگرین و باور نکنین این رمان هست ی رماننن
ا.ت ویو
رسیدم شرکت ماشین رو پارک کردم دیدم ی ماشین خوشگل هست نگا نگا کردم رنگش طوسی بود و نگا کردم دم شیشه اش ی پاکت خوشگل بود ولی گفتم برای من نیست خیلی سرد از بغلش رد شدم و دست بورام رو گرفتم رفتم داخل شرکت
چند ساعت بعد
بورام رفته بود بیرون بچه های شرکت حواساشون بهش هست خسته شدم ی ذره کتاب خاطرارتم رو باز کردم و خوندم و شروع کردم نوشتن از جیمین و ی دفعه در خورد گفتم بیا تو دیدم جیمینه ی دفعه پاشدم برم بیرونش کنم منو به دیوار چسبوند و فاصلمون فقط ی بند انگشت بن مون فاصله بود و بهم زل زده بود به چشام و قلبم تند تند میزد ی دفعه دیدم گفت دوست دارم و ل.ب.ا.ش.رو کوبوند به ل.ب.ا.ی.من و ۲ دقیقه بعد ار هم جدا شدیم و هواسم نبود دفتر خاطرارتم تو دستم بود که گفت نگا کرد و خوند و بعد نگام کرد تا امد حرف بزنه نتونستم تحمل کنم ل.ب.ا.م.رو به ل.ب.ا.ش کبوندم و ۳ دقیقه بعد جدا شدیم و گفتم دوست دارم و گفت منم دوست دارم
ا.ت: دوست دارممممم
جیمین : منم دوستت دارممممم
جیمین: راستی اون ماشین برای توعه
ا.ت: همون تو پارکینگ
جیمین: اره
و ما با هم دوباره ازدولج کردیم و با خوشی زندگی کردیم
پایان
ادامه دارد این داستا ن
ادمه پارت ۱۴
𝕊𝔼𝔸𝕊𝕆ℕ 2
𝙿𝙰𝚁𝚃 14
این پارت یکم خوب نیست من فقط برای بهتر شدن قضیه ا.ت و جیمین این کار رو کردم و اینکه این ی داستان هست ی رمان اسمش فیکه یعنی ی رمان هست که از ذهن ساخته شده و لطفا جدی نگرین و باور نکنین این رمان هست ی رماننن
ا.ت ویو
رسیدم شرکت ماشین رو پارک کردم دیدم ی ماشین خوشگل هست نگا نگا کردم رنگش طوسی بود و نگا کردم دم شیشه اش ی پاکت خوشگل بود ولی گفتم برای من نیست خیلی سرد از بغلش رد شدم و دست بورام رو گرفتم رفتم داخل شرکت
چند ساعت بعد
بورام رفته بود بیرون بچه های شرکت حواساشون بهش هست خسته شدم ی ذره کتاب خاطرارتم رو باز کردم و خوندم و شروع کردم نوشتن از جیمین و ی دفعه در خورد گفتم بیا تو دیدم جیمینه ی دفعه پاشدم برم بیرونش کنم منو به دیوار چسبوند و فاصلمون فقط ی بند انگشت بن مون فاصله بود و بهم زل زده بود به چشام و قلبم تند تند میزد ی دفعه دیدم گفت دوست دارم و ل.ب.ا.ش.رو کوبوند به ل.ب.ا.ی.من و ۲ دقیقه بعد ار هم جدا شدیم و هواسم نبود دفتر خاطرارتم تو دستم بود که گفت نگا کرد و خوند و بعد نگام کرد تا امد حرف بزنه نتونستم تحمل کنم ل.ب.ا.م.رو به ل.ب.ا.ش کبوندم و ۳ دقیقه بعد جدا شدیم و گفتم دوست دارم و گفت منم دوست دارم
ا.ت: دوست دارممممم
جیمین : منم دوستت دارممممم
جیمین: راستی اون ماشین برای توعه
ا.ت: همون تو پارکینگ
جیمین: اره
و ما با هم دوباره ازدولج کردیم و با خوشی زندگی کردیم
پایان
ادامه دارد این داستا ن
۳.۵k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.