لابد توهم یک روزی جا ماندی

لابُد توهَم یک روزی جا ماندی
از رویایی که خودت ساخته بودیش
مثلِ من …
این شَهر پر است از آدمهایِ جا مانده،
جا مانده تویِ گذشته
جا مانده تویِ خاطرات
جا مانده تو چشمانِ یک نفر...
این شهر پُر است از کسانی که تاوانِ کارِ یک نفر را،
از یک نفر که بی خبر از همه چیز
 از راه آمده میگیرند …
لابُد من هم همان قربانیِ بی تقصیرِ بی خبر از همه چیز و همه جابودم …♥
دیدگاه ها (۱)

تو را دوست دارم ...مثلِ خوردنِ نانِ آغشته به نمک ...مثلِ این...

تو که باشیچه غَم از سوزِ زمستان دارمبا تو حَتی نفسِ اولِ #دِ...

«مَن بدونِ تو نمی توانم !»و جرئتِ گفتنش را دارم..جرئتِ خیلی ...

اَمان از زمانی که داری به او فِکر میکنی ،به آسمان نگاه کنی ،...

{سناریوی شماره ۸} || پارت پایانی ||نام سناریو: 《 قلبی از سن...

حلقه ی اعتماد ماه ها گذشت. سئول دیگر برایم شهر نورها و آوازه...

☆روزی عادی در مدرسه ای..☆☆مثل روز های دیگر مدرسه معلم داشت د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط