پدر بزرگ که رفت ،تنها نبود،دل بسته بود به مادر ...
پدر بزرگ که رفت ،تنها نبود،دل بسته بود به مادر ...
مادر ...
اما چه فایده ؟مادر زود پیر شد ،جوان بود اما خب ... زود پیر شد...
مادر چه فایده وقتی چادرش خاکی شد؟شما چادر خاکی مادر را نمی فهمید ... چادر خاکی مادر یعنی تمام ... دیگر نگویم سیلی خورد ،نگویم سینه اش شکست نگویم چه کشید ...نه نه نمی گویم ،همین که بگویم چادرش خاکی شد یعنی تمام ... تمام ...
مادر هم رفت و دلش را خوش کرد به آغوش گرم بابا ... تنها نبود که ...
بابا مرد بود ،گریه می کرد ولی ... مرد بود ...
بابا را قبل تر ها با دست بسته دیده بود ولی با فرق شکسته ... نه به گمانم ... این بار اول بود که بار آخر میشد ...
پدر هم رفت ،تنها نشد ،حسن شده بود مرد این روز های دختر ...
حسن از همان روز ها که دست پدر را بستند مرد شده بود ،حسن بوی فاطمه می داد ،حسن نفس علی را داشت ... اما ... جگر حسن کار دستش داد ،حسن هم رفت ...
حسن هم رفت اما دختر تنها نشد که هنوز حسین ... حسین ... دلبسته بود به حسینش ،حسین برایش همه بود،حسین ،برایش محمد بود،زهرا بود،علی بود،حسن بود ،حسین همه بود ... وقتی حسینش می رفت،همه کسش می رفت ،وقتی حسین می رفت ،دوباره انگار همه می رفتند ،انگار دوباره اکبر میرفت،دوباره قاسم می رفت،دوباره بچه هایش،دوباره عباس،دوباره اصغر ... انگار دوباره همه می رفتند ...
راحتتان کنم، دلبر که رفت،دیگر دلی نداشت به کسی ببندد ...
حالا زینب تنها شده بود ... تنهای تنها ...
من که شریعتی نیستم
ولی به گمانم ،
فاطمه که فاطمه است ،هیچ ...
زینب هم زینب ست ....
#سجاد_شهیدی
میلاد بانوی عشق مبارک :) ❤
مادر ...
اما چه فایده ؟مادر زود پیر شد ،جوان بود اما خب ... زود پیر شد...
مادر چه فایده وقتی چادرش خاکی شد؟شما چادر خاکی مادر را نمی فهمید ... چادر خاکی مادر یعنی تمام ... دیگر نگویم سیلی خورد ،نگویم سینه اش شکست نگویم چه کشید ...نه نه نمی گویم ،همین که بگویم چادرش خاکی شد یعنی تمام ... تمام ...
مادر هم رفت و دلش را خوش کرد به آغوش گرم بابا ... تنها نبود که ...
بابا مرد بود ،گریه می کرد ولی ... مرد بود ...
بابا را قبل تر ها با دست بسته دیده بود ولی با فرق شکسته ... نه به گمانم ... این بار اول بود که بار آخر میشد ...
پدر هم رفت ،تنها نشد ،حسن شده بود مرد این روز های دختر ...
حسن از همان روز ها که دست پدر را بستند مرد شده بود ،حسن بوی فاطمه می داد ،حسن نفس علی را داشت ... اما ... جگر حسن کار دستش داد ،حسن هم رفت ...
حسن هم رفت اما دختر تنها نشد که هنوز حسین ... حسین ... دلبسته بود به حسینش ،حسین برایش همه بود،حسین ،برایش محمد بود،زهرا بود،علی بود،حسن بود ،حسین همه بود ... وقتی حسینش می رفت،همه کسش می رفت ،وقتی حسین می رفت ،دوباره انگار همه می رفتند ،انگار دوباره اکبر میرفت،دوباره قاسم می رفت،دوباره بچه هایش،دوباره عباس،دوباره اصغر ... انگار دوباره همه می رفتند ...
راحتتان کنم، دلبر که رفت،دیگر دلی نداشت به کسی ببندد ...
حالا زینب تنها شده بود ... تنهای تنها ...
من که شریعتی نیستم
ولی به گمانم ،
فاطمه که فاطمه است ،هیچ ...
زینب هم زینب ست ....
#سجاد_شهیدی
میلاد بانوی عشق مبارک :) ❤
۲.۰k
۲۵ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.