یه مدتی گذشت...تو این مدت ته خیلی سعی کرد به ات نزدیک بشه
یه مدتی گذشت...تو این مدت ته خیلی سعی کرد به ات نزدیک بشه..اما ات هربار ایگنورش میکرد..اون حتی لونا رو از خونه بیرون کرده بود..به خاطر ات و خودش..
حتی به خدمتکار ها گفته بود که ات خانم این خونست...ولی بازم ات..هیچوقت حرف گوش نمیکرد.. هنوزم همون زندگی رو در پیش گرفته بود..غذا میپخت خونه رو تمیز میکرد و...
ته هم از اینکار عصبی میشد و اون عصبانیت رو سر بقیه خالی میکرد...
اما هیچوقت با ات بد حرف نمیزد...همیشه نازشو میکشید...باهاش مهربون بود و...
اما باز ات راضی نمیشد...حقم داشت...یک سال از بهترین روزای زندگیش رو اونطوری گذرونده بود...علاوه بر اون فهمیده بود که ته بهش اعتماد نداره...الان اوضاع فرق کرده بود..
نمیخواست راضی بشه...اما ته دلش هنوزم ته رو دوست داشت..خیلی دوسش داشت...
فک میکرد با در آوردن حرص ته آروم میشه...پس همیشه اینکارو میکرد...اما اونم حتی وقتی ناراحتی ته رو میدید قلبش مچاله میشد...اما هرگز دم نمیزد..
مدتی گذشت...دختر و پسر قصه ما...بالاخره باهم خوب شدن..اونا عاشق هم بودن...
اما هیچکدوم خبر نداشتن که قراره چه بلایی سر زندگیشون بیاد..
پس فعلا...فقط شاد بودن..
داداشا...من برم مطالعات بخونم تا مامانم منو *****
پس فعلا😅
بقیش باشه واسه فردا
و اینکه یه سوال
فیک بعدی از کی باشه؟
این فیک داره کم کم تموم میشه
خواهشااااااا ایگنور نکنید بگید ببینم چیکار باید بکنم
حتی به خدمتکار ها گفته بود که ات خانم این خونست...ولی بازم ات..هیچوقت حرف گوش نمیکرد.. هنوزم همون زندگی رو در پیش گرفته بود..غذا میپخت خونه رو تمیز میکرد و...
ته هم از اینکار عصبی میشد و اون عصبانیت رو سر بقیه خالی میکرد...
اما هیچوقت با ات بد حرف نمیزد...همیشه نازشو میکشید...باهاش مهربون بود و...
اما باز ات راضی نمیشد...حقم داشت...یک سال از بهترین روزای زندگیش رو اونطوری گذرونده بود...علاوه بر اون فهمیده بود که ته بهش اعتماد نداره...الان اوضاع فرق کرده بود..
نمیخواست راضی بشه...اما ته دلش هنوزم ته رو دوست داشت..خیلی دوسش داشت...
فک میکرد با در آوردن حرص ته آروم میشه...پس همیشه اینکارو میکرد...اما اونم حتی وقتی ناراحتی ته رو میدید قلبش مچاله میشد...اما هرگز دم نمیزد..
مدتی گذشت...دختر و پسر قصه ما...بالاخره باهم خوب شدن..اونا عاشق هم بودن...
اما هیچکدوم خبر نداشتن که قراره چه بلایی سر زندگیشون بیاد..
پس فعلا...فقط شاد بودن..
داداشا...من برم مطالعات بخونم تا مامانم منو *****
پس فعلا😅
بقیش باشه واسه فردا
و اینکه یه سوال
فیک بعدی از کی باشه؟
این فیک داره کم کم تموم میشه
خواهشااااااا ایگنور نکنید بگید ببینم چیکار باید بکنم
۷.۹k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.