رمان مرگ زندگی پارت

رمان مرگ زندگی پارت ¹⁰⁵

(ا.ت)
ا.ت : اگر کسی نبوده باشه که اون توافق نامه رو اینجا بزاره پس...کار خودت بوده..!
با بغض این کلمات رو توی صورتش کوبوندم
‌و راه افتادم اما دوباره دستم رو گرفت
جونگکوک : ا.ت وایسا بهت میگم کی اینکار رو کرده
به بازوم که تو دستش بود نگاه کردم و بعد به خودش
کلافه دستی روی صورتش کشید
جونگکوک : هوففف...جین این کار رو کرد...!
ا.ت : چـ...چی!!!!
جونگکوک : بهت نگفتم چون...اون مثل برادرمه و نمیخواستم هیچ دعوایی بشه
با جدیت بهش نگاه کردم
ا.ت : جونگکوک...اون میخواست رابطه ی مارو بهم بزنه
وسط حرفم پرید
جونگکوک : میدونم
به حرف زدن ادامه دادم
ا.ت : و تو هنوز بهش اعتماد داری
جونگکوک : من بهش اعتماد ندارم اما اون برادرمه!
ا.ت : چی؟
جونگکوک : نمیخواستم ازت این رو مخفی کنم ا.ت...
توی شک فرو رفتم...واقعا جین برادرشه؟چرا زودتر بهم نگفته بود؟
ا.ت : یعنی میگی که...اون برادر واقعیته
یک نگاه...فقط یک نگاه معنادار باعث شد که کل قضیه رو بفهمم...

[زمان حال:(۳ هفته بعد)]

جی : خب بقیه اش؟
ا.ت : بعدش هم که من از دستش خیلی ناراحت شدم و اصلا باهاش حرف نزدم...تو هم که یک هفته پیش مرخص شدی و ماهم یک هفته قبلش برگشتیم چیز خاصی نبود

درسته همین الان توی عمارت قبلی کوک__که الان عمارت جیو هست__توی اتاق جی روی تختش نشستیم و مامانم و بقیه توی پذیرایی نشستن
دیدگاه ها (۹)

رمان مرگ زندگی پارت¹⁰⁶(ا.ت)بعد از کلی صحبت کردن با جی خسته ش...

رمان مرگ زندگی پارت ¹⁰⁷(ا.ت)کاترین : بلند شو دیگها.ت : وایسا...

رمان مرگ زندگی پارت ۱۰۴

رمان مرگ زندگی پارت۱۰۳

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

#درخواستی #سه_پارتیوقتی برات قلدری میکرد.... The Last Part ا...

و....ویو جونگکوک رسیدیم عمارت بدون اینکه توجه بهش کنم رفتم ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط