رمان مرگ زندگی پارت
رمان مرگ زندگی پارت ¹⁰⁷
(ا.ت)
کاترین : بلند شو دیگه
ا.ت : وایسا ببینم...
صدام میلرزید ، دهنم خشک شده بود...آب دهنم را قورت دادم و با ترس حرفم را ادامه دادم
ا.ت : یعنی این خواب نیست...؟
آن دختر زیبا با تعجب و نگرانی چشمهایش کل بدن مرا جستوجو کردند
کاترین : امروز روز عروسیه توئه!منظورت از خواب چیه
چشمهایم گشاد شدند درحدی که فکر کنم بخواهند دربیایند
سریع از روی تخت پاشدم که باعث شد همهی آن خدمتکاران__از تعجب و ترس__ یک قدم عقب بروند ، به سمت همان دختری که مثل پرنسس ااست رفتم...شانههایش را با دوتا دستم گرفتم و آرام تکان دادم
ا.ت : یعنی چی که عروسیمه...من تا الان با جونگکوک قرار بود ازدواج کنم حتی تازه...
گونه هایم یکم قرمز شد و با خجالت حرفم را تمام کردهم
ا.ت : حتی باهاش خوابیدهم
وقتی جملهی آخر را بیان کردهم چشمهایم را محکم بستم
دخترک جوری تعجب کرده بود که انگار میخواست سر خودش را به دیوار بکوبد
دستهایم را از روی شانهاش برداشت و محکم بازوهایم را در دستش گرفت ، با اربده گفت
کاترین : خجالت بکش...تو چند روز دیگه قراره ملکه بشی...اصلا جونگکوک کیه هان؟میدونم که اصلا دوست نداری با شاهزاده هنری ازدواج کنی ولی بخاطر پادشاهی این سرزمین این کار رو انجام بدی
سکوت.
و بعد. من دستانش را از خودم جدا کردم و بازویم را جلویش گرفتم و تند گفتم
ا.ت : زود باش یه نیشگون ازم بگیر...حتما خوابم دیگه___لبخند مسخره ای زدم___مطمئناً خوابم
دخترک جوری که انگار من یک کودن هستم بهم نگاه میکرد و بعد خیلی محکم از بازویم یک نیشگون بزرگ گرفت که جیغم در آمد
ا.ت : آییی یواش تو آدم نیستی
با گیجی بهم نگاه کرد
کاترین : خودت گفتی ازت نیشگون بگیرم
درحالی که داشتم روی جای نیشگون با وستم میمالیدم جدی شدم...واقعا من خواب نیستم.؟؟
ا.ت : دوربین مخفی که نیست...؟
کاترین : دوربین مخفی چیه؟
با تعجب بهش خیره شدم
ا.ت : واقعا نمیدونی دوربین مخفی چیه؟خیلی خنگی
کاترین : من خنگ نیستم اونی که خنگه تویی هیچکس توی تاریخ ان سرزمین نمیدونه دوربین مخفی چیه!
رفتم سمت خدمتکارها و آنها از ترس سرشان پایین بود
ا.ت : هی شما میدونید دوربین مخفی چیه؟؟
همهشون با ترس سرشون رو به علامت ' نه ' تکون میدادند
با جدیت و صدای گرفته گفتم
ا.ت : اینجا دنیای من نیست!
...
ادامه دارد🦋🕸
\اسلاید دو پرنسس کاترین/
(ا.ت)
کاترین : بلند شو دیگه
ا.ت : وایسا ببینم...
صدام میلرزید ، دهنم خشک شده بود...آب دهنم را قورت دادم و با ترس حرفم را ادامه دادم
ا.ت : یعنی این خواب نیست...؟
آن دختر زیبا با تعجب و نگرانی چشمهایش کل بدن مرا جستوجو کردند
کاترین : امروز روز عروسیه توئه!منظورت از خواب چیه
چشمهایم گشاد شدند درحدی که فکر کنم بخواهند دربیایند
سریع از روی تخت پاشدم که باعث شد همهی آن خدمتکاران__از تعجب و ترس__ یک قدم عقب بروند ، به سمت همان دختری که مثل پرنسس ااست رفتم...شانههایش را با دوتا دستم گرفتم و آرام تکان دادم
ا.ت : یعنی چی که عروسیمه...من تا الان با جونگکوک قرار بود ازدواج کنم حتی تازه...
گونه هایم یکم قرمز شد و با خجالت حرفم را تمام کردهم
ا.ت : حتی باهاش خوابیدهم
وقتی جملهی آخر را بیان کردهم چشمهایم را محکم بستم
دخترک جوری تعجب کرده بود که انگار میخواست سر خودش را به دیوار بکوبد
دستهایم را از روی شانهاش برداشت و محکم بازوهایم را در دستش گرفت ، با اربده گفت
کاترین : خجالت بکش...تو چند روز دیگه قراره ملکه بشی...اصلا جونگکوک کیه هان؟میدونم که اصلا دوست نداری با شاهزاده هنری ازدواج کنی ولی بخاطر پادشاهی این سرزمین این کار رو انجام بدی
سکوت.
و بعد. من دستانش را از خودم جدا کردم و بازویم را جلویش گرفتم و تند گفتم
ا.ت : زود باش یه نیشگون ازم بگیر...حتما خوابم دیگه___لبخند مسخره ای زدم___مطمئناً خوابم
دخترک جوری که انگار من یک کودن هستم بهم نگاه میکرد و بعد خیلی محکم از بازویم یک نیشگون بزرگ گرفت که جیغم در آمد
ا.ت : آییی یواش تو آدم نیستی
با گیجی بهم نگاه کرد
کاترین : خودت گفتی ازت نیشگون بگیرم
درحالی که داشتم روی جای نیشگون با وستم میمالیدم جدی شدم...واقعا من خواب نیستم.؟؟
ا.ت : دوربین مخفی که نیست...؟
کاترین : دوربین مخفی چیه؟
با تعجب بهش خیره شدم
ا.ت : واقعا نمیدونی دوربین مخفی چیه؟خیلی خنگی
کاترین : من خنگ نیستم اونی که خنگه تویی هیچکس توی تاریخ ان سرزمین نمیدونه دوربین مخفی چیه!
رفتم سمت خدمتکارها و آنها از ترس سرشان پایین بود
ا.ت : هی شما میدونید دوربین مخفی چیه؟؟
همهشون با ترس سرشون رو به علامت ' نه ' تکون میدادند
با جدیت و صدای گرفته گفتم
ا.ت : اینجا دنیای من نیست!
...
ادامه دارد🦋🕸
\اسلاید دو پرنسس کاترین/
- ۷.۴k
- ۰۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط