استایل ات

استایل ات

ویو ات
دیدم سانهو اومده و رفتم سوار شدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فلش کام بک به شرکت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ویو ات
وقتی وارد شرکت شدم کلی از کار کن ها و..... داشتن نگاهم میکردن
و تا زانو خم شدم و من جلو که رفتم اونا هم دنبال من اومدن
چه انتظاری میرفت دختر مافیا هستم (هه بعدا عروس مافیا هم میشه😂)

ات: جلسه رو بندازید برای فردا امروز کار دارم

همه کار کن ها میگن چشم و میرن

ات: میخوام برم داخل اتاق بابام کار دارم
مشاور: الان بهشون اعطلا میدم
(نمیدونم درسته یا نه)
ات: باشه
مشاور: بفرمایید داخل

ویو ات
در رو باز کردم رفتم داخل یه چیزی رو دیدم که نزدیک بود مجسمه بشم کوک و پدر بزرگش رو دیدم
ب ات: دخترم میخوای همون جا وایسی
ات: آ. ن. نه الان میام
ب ات: پدر بزرگ آقای جنکوک و و خود آقای جنکوک
ات: خوشبختم (با تعظیم کوتاهی)

علامت پدر بزرگ کوک

پ ک: او پس عروسم همینقدر خوش اندام و جذاب باشه
ات:(خنده) مرسی شما هم زیبا هستید
ب ات: ات لطفا بشین تا بگم اوضا از چه قراره
ات: باشه
ب ات: من و آقای جئون (منظورش بابا بزرگ کوک هست)
تصمیم گرفتیم به نفع شرکت و کشور باهم صلح کنیم و کسی که میتونه این صلح رو درست کنه تو و جنکوم هستید شما دوتا باید با هم ازدواج کنید
ات:......
جنکوک: من که قبول میکنم
ات: ام نمیدونم خوب اگه به صلاح هست باشه
دیدگاه ها (۱۷)

سلام🌸سلام🌷سوال پست: تو هم تعجب کردی؟

سلام🐰سلام🌷سوال پست: امروز ادامه رمان رو براتون بزارم؟

سانهو: گرفتمفلش کام بک به داخل کافهویو اتاز در کافه اومدم دا...

ویو اتبا سر درد شدیدی بیدار شدم دیدم گوشیم یه ده باری زنگ خو...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۰ویو کوکوقتی دیدم ات نیست به بادریگاردا ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط