سانهو گرفتم

سانهو: گرفتم

فلش کام بک به داخل کافه

ویو ات
از در کافه اومدم داخل دیدم کوک رفته نشسته خیلی جذاب شده بود ولش کن رفتم و جلوش وایسادم و سلام کردم که وقتی از تو گوشیش اومد بیرون محوم شد داشت همین طور نگاهم میکرد

کوک: واو چه خوشگل کردی ولی لباست کوتاه و باز نیست
ات: نه(پوکر فیس نگاهش کردم)
آ نگفتی چرا میخواستی ببینیم
کوک: میخواستم یه چیز بهت بگم
ات: باشه بگو
کوک: ات من عاشقتم
ات: چی واقعا
کوک: آره که واقعا
ات: خوب.... خوب... من هم یه احساس هایی دارم
کوک: ات من قصدم جدبع مبخوام باهات ازدواج کنم
بابا بزرگم هم پیدا شده و همه چی رو اداره مبکنه پس میتونیم بین خانواده کیم و جئون صلح بشه
ات:.........
کوک: نظرت
ات: اول با بابام مشورت میکنم و بهتر تو هم به بابا بزرگت بگی
کوک: اهوم

(گوشی ات زنگ میخوره)
ات: وای بابامه الان ۳ ساعت باید حرف بزنه اه
ات: بله بابا
ب ات: دخترم بیا شرکت
ات: باشه
کوک: چی میگ
ات: مثل همیشه میگه بیا شرکت
کوک: پس بهتر بری
ات: باشه بعدا میبینمت
دیدگاه ها (۵)

استایل اتویو اتدیدم سانهو اومده و رفتم سوار شدم ــــــــــــ...

سلام🌸سلام🌷سوال پست: تو هم تعجب کردی؟

ویو اتبا سر درد شدیدی بیدار شدم دیدم گوشیم یه ده باری زنگ خو...

ویو اترفتم و حولم رو گذاشتم روی تخت استخری و خودم پریدم توی ...

اسم رمان : jk ✨ ویو ی اتات: چییییی!!!!!! لارا : چ. چ. چی چی...

رمان j_k

#تناسخ_یک_مافیاPart:11 ات: وایییی خیلی نگرانم یعنی ر.ا کجا ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط