آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم
آتشی بودم و سوزاندم و بر باد شدم
تیشه گردیدم و تاجِ سر فرهاد شدم
نالهها زیر لبانم شده زندانی شرم
ترسم آن روز کِشم آه که فریاد شدم
سینهام گشته بهشتی ز گل وحشی عشق
ای خداوند به خشم آی که شداد شدم
من همان صید ضعیفم که به دام افکندی
ناز من بود و نیاز تو که صیاد شدم
باز طوفان می از مهلکهام برد برون
در خرابات شدم معتکف، آباد شدم
از رقیبان نهراسم که غروری سر و پا
طعنه بیهوده مزن من دگر استاد شدم
دردم این بود غزالم غزلی میخواهد
غزلی ساختم از درد و غم آزاد شدم.
تیشه گردیدم و تاجِ سر فرهاد شدم
نالهها زیر لبانم شده زندانی شرم
ترسم آن روز کِشم آه که فریاد شدم
سینهام گشته بهشتی ز گل وحشی عشق
ای خداوند به خشم آی که شداد شدم
من همان صید ضعیفم که به دام افکندی
ناز من بود و نیاز تو که صیاد شدم
باز طوفان می از مهلکهام برد برون
در خرابات شدم معتکف، آباد شدم
از رقیبان نهراسم که غروری سر و پا
طعنه بیهوده مزن من دگر استاد شدم
دردم این بود غزالم غزلی میخواهد
غزلی ساختم از درد و غم آزاد شدم.
۱.۴k
۲۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.