"9" واژه ب واژه بخام یادم بیارمو تریف کنم از رمانای م.مود
"9" واژه ب واژه بخام یادم بیارمو تریف کنم از رمانای م.مودب پور طولانیتر میشه. اونا شاید داستان باشه، اما حرفای من واقعیت دوسال از عمرمه. دوسالی ک میتونم قسم بخورم عشق اون موقرو از عشق الانی ک باهم زندگی میکنیم بیشتر دوس داشتم. هم روزای خوب داشتیم هم بد. ریاضیو فیزیکم خیلی خوب بود. استاد ریاضیمون خیلی مرد بانمکی بود، با اون دندونای خرگوشیش زل میزد بهمو اسمم یادش نمیومد آخر پیشونیشو میمالید میگف خانومه "چیز" شما بیا تمرینارو حل کن.
یبار نمکدون اومد سوژش کنه هی سربسرش گذاشتو گف من این مبحثو نمیفهمم، استادم خندید گف شما منو سوژه نکنی میگم این خانومهههه...چی بود...چییز...واست توضیح بده!
خلاصه قرار شد من با نمکدون ریاضی کارکنم واسه امتحان ترم.
من توضیح میدادم اون بروبر منو نیگا میکرد.
معادله مینوشتم تهش درمیاورد x=M .
میگفتم فهمیدی میگف از وقتی عاشق شدم هیچی نمیفهمم.....
سره همه کلاسا ادا درمیاورد. همه استادا فهمیده بودن...
ریاضیمو 20 شدم؛ اصن باورم نمیشد.
استاد ریاضی صدام کرد آموزش. گف با این پسره...چی بود...چییز...چطوری کارکردی پس تو 20 شدی اون افتاد. نمیدونم چرا یهو گفتم خب نمیشه ب من 20 ندین کم کنین اونم قبول شه با اضافه نمره من؟!!!
خندید گف چرا، اون قبول شده خانومه...چییز... اما شما رد شدی فک کنم...
خیلی از دستش حرصی شدم. از دست خودمم همینطور. ترم اولی آبرو واسم نمونده بود.
میدونستم ترم جدید چیکارکنم. یه انگشتر مینداختم دستمو میگفتم نامزد کردم کافی بود دخترام مهر تاییدو بزنن. دیگه همه چی حل بود!!
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
یبار نمکدون اومد سوژش کنه هی سربسرش گذاشتو گف من این مبحثو نمیفهمم، استادم خندید گف شما منو سوژه نکنی میگم این خانومهههه...چی بود...چییز...واست توضیح بده!
خلاصه قرار شد من با نمکدون ریاضی کارکنم واسه امتحان ترم.
من توضیح میدادم اون بروبر منو نیگا میکرد.
معادله مینوشتم تهش درمیاورد x=M .
میگفتم فهمیدی میگف از وقتی عاشق شدم هیچی نمیفهمم.....
سره همه کلاسا ادا درمیاورد. همه استادا فهمیده بودن...
ریاضیمو 20 شدم؛ اصن باورم نمیشد.
استاد ریاضی صدام کرد آموزش. گف با این پسره...چی بود...چییز...چطوری کارکردی پس تو 20 شدی اون افتاد. نمیدونم چرا یهو گفتم خب نمیشه ب من 20 ندین کم کنین اونم قبول شه با اضافه نمره من؟!!!
خندید گف چرا، اون قبول شده خانومه...چییز... اما شما رد شدی فک کنم...
خیلی از دستش حرصی شدم. از دست خودمم همینطور. ترم اولی آبرو واسم نمونده بود.
میدونستم ترم جدید چیکارکنم. یه انگشتر مینداختم دستمو میگفتم نامزد کردم کافی بود دخترام مهر تاییدو بزنن. دیگه همه چی حل بود!!
ادامه دارد...
#عاشقانه_های_مژگان
۳.۷k
۲۵ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.