PT12
PT12
تهیونگ:باهاش چیکار کردی من:بسه تهیونگ برو به اندازه ازیت هستم تو دیگه بدترش نکن همون موقع رفت سراغ کوک یه مشت محکم خوابوند تو صورت کوک تهیونگ:خواهرمو ازت میگیرم
تهیونگ:من خواهرمو ازت میگیرم کوک:عوضی اونم یدونه زد تو صورتش کوک:تو اگه واقعا داداشش بودی تو این وضعیت ولش نمیکردی وقتی میخواست بره برقصه نمیزاشتی بره بین اون همه جمعیت مرد که همشون هیزن خواهرتو پیش من جاش امنه فقط رفتم جونگ کوک رو بغل کردم من:برو تهیونگ برو و رفت نمیخواستم ولی دوست داشتم تو بغلش گریه کنم و کردم اونم آروم دستشو رو کمرم گذاشت من:ببخشید کتک خوردی محکم منو تو بغلش فشار داد
آره کوک اینجا غرورشو گذاشت کنار حالا دیگه یه حسایی به اون دختر داره ولی هنوز نفهمیده فعلا میخواست سعی کنه این غرور لعنتیشو بزاره کنار و بغلش کنه بدون اینکه بفهمه خنده ای کرد کوک:تو تقصیری نداشتی کوک هنوز مونده بود این عشقه یا هوس از رو علاقه ولی یه آدم هوس باز هیچ وقت با بردش اینکارو نمیکنه هیچ وقت آسون نمیگیره ولی کوک اونو از خودش میدید از بغلش اومد بیرون نگاهی به صورت کوک انداخت لبش زخم شده بود
ماریا ویو
دستمو برداشتم حول شده بودم اونم زل زده بود بهم من:ببخشید رفتم تو عمارت سریع رفتم تو اتاق به در تکیه دادم دستمو رو قلبم گذاشتم همون موقع آجوما اومد تو آجوما:ماریا خوبی من:ن نمیدونم آجوما:دخترم رنگ لبو شدی بهم خندید ازش خوشت اومده من:و چی نه بابا آجوما:هی من تو رو میشناسم اگه خوشت نمیاد که بغلش نمیکردی من:نمیدونم آجوما حسمو نمیدونم آجوما:دخترم معلومه تو عاشق شدی من:عاشق شده باشم ولی اون منو برا هوس آورده اینجا نه چیز دیگه آجوما:دخترم هیچ وقت نباید آدمارو قضاوت کرد باید نیتشو بدونی
سه تا پارت واستون میزارم
تهیونگ:باهاش چیکار کردی من:بسه تهیونگ برو به اندازه ازیت هستم تو دیگه بدترش نکن همون موقع رفت سراغ کوک یه مشت محکم خوابوند تو صورت کوک تهیونگ:خواهرمو ازت میگیرم
تهیونگ:من خواهرمو ازت میگیرم کوک:عوضی اونم یدونه زد تو صورتش کوک:تو اگه واقعا داداشش بودی تو این وضعیت ولش نمیکردی وقتی میخواست بره برقصه نمیزاشتی بره بین اون همه جمعیت مرد که همشون هیزن خواهرتو پیش من جاش امنه فقط رفتم جونگ کوک رو بغل کردم من:برو تهیونگ برو و رفت نمیخواستم ولی دوست داشتم تو بغلش گریه کنم و کردم اونم آروم دستشو رو کمرم گذاشت من:ببخشید کتک خوردی محکم منو تو بغلش فشار داد
آره کوک اینجا غرورشو گذاشت کنار حالا دیگه یه حسایی به اون دختر داره ولی هنوز نفهمیده فعلا میخواست سعی کنه این غرور لعنتیشو بزاره کنار و بغلش کنه بدون اینکه بفهمه خنده ای کرد کوک:تو تقصیری نداشتی کوک هنوز مونده بود این عشقه یا هوس از رو علاقه ولی یه آدم هوس باز هیچ وقت با بردش اینکارو نمیکنه هیچ وقت آسون نمیگیره ولی کوک اونو از خودش میدید از بغلش اومد بیرون نگاهی به صورت کوک انداخت لبش زخم شده بود
ماریا ویو
دستمو برداشتم حول شده بودم اونم زل زده بود بهم من:ببخشید رفتم تو عمارت سریع رفتم تو اتاق به در تکیه دادم دستمو رو قلبم گذاشتم همون موقع آجوما اومد تو آجوما:ماریا خوبی من:ن نمیدونم آجوما:دخترم رنگ لبو شدی بهم خندید ازش خوشت اومده من:و چی نه بابا آجوما:هی من تو رو میشناسم اگه خوشت نمیاد که بغلش نمیکردی من:نمیدونم آجوما حسمو نمیدونم آجوما:دخترم معلومه تو عاشق شدی من:عاشق شده باشم ولی اون منو برا هوس آورده اینجا نه چیز دیگه آجوما:دخترم هیچ وقت نباید آدمارو قضاوت کرد باید نیتشو بدونی
سه تا پارت واستون میزارم
۵۲.۰k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.