PT13
PT13
من:نمیدونم آجوما اون خیلی مغروره خیلی خیلی سرده نگاهش خیلی سنگینه فقط بغلش آرومم میکنه ولی وقتی جلو بردارم بخاطرم کتک خورد فهمیدم حداقل کنار اون امنیت دارم ولی از یه طرفم مطمئن نیستم کوک:که کنار من امنیت داری برگشتم طرفش آجوما نبود من:ک کوک آجوما کوک:گفتم بره بیرون بازم داشت سیگار میکشید اومد طرفم منم رفتم عقب خوردم به دیوار دود سیگارشو زد به صورتم ساله کردم من:هی کوک ریه ها منم داغون میکنی کوک:من قلبم نابود شده نه از سیگار بخاطر تو پیش من امنیت داری من:خ خوب آره حداقل اینطوری درد بکشم بهتره سیگارشو خاموش کرد انداخت اونور من:شاید اینجوری باشه ولی من و تو نمی تونیم باهم باشیم کوک:نتونیمم بازم مال منی من:خیلی بی رحمی کوک:چرا من که حتی بیشتر از پدرت بهت محبت کردم اونور و نگاه کردم من:اسمشو نیار صورتم و گرفت برگردوند سمت خودش کوک:دفع دیگه نگاه تو ازم بگیری من میدونم و تو وقتی باهام حرف میزنی تو چشام نگاه کن من:چرا کوک:چون میخوام نگام کنی همون موقع لبامو بوسید این دفع خیلی آروم بود از این تعجب کردم ولی بهش احتیاج داشتم و همراهیش کردم دستمو رو موهاش کشیدم خیلی نرم بود و بعد جدا شد گوشیش زنگ خورد دست کرد تو جیبش جواب داد کوک:شب آماده باش میریم بار من:باشه رفت بیرون ساعت ۹ بود یه لباس جدید پوشیدم باز بود خیلی نشستم رو تخت اومد تو چشاش عصبی بود من:چیزی شده کوک:نه چیزی نیست من:چرا چشات باز قرمزه کوک:چیزی نیست من:باشه رفتیم بار اون نشست منم شروع کردم به رقصیدن ولی اصلا هواسش به من نبود انگار فکرش درگیر بود چرا باید نگرانش باشم خودمم تمرکز نداشتم و بیخیال رقصیدن شدم رفتم پیشش دستشو گرفتم
40 لایک
شرط ها
من:نمیدونم آجوما اون خیلی مغروره خیلی خیلی سرده نگاهش خیلی سنگینه فقط بغلش آرومم میکنه ولی وقتی جلو بردارم بخاطرم کتک خورد فهمیدم حداقل کنار اون امنیت دارم ولی از یه طرفم مطمئن نیستم کوک:که کنار من امنیت داری برگشتم طرفش آجوما نبود من:ک کوک آجوما کوک:گفتم بره بیرون بازم داشت سیگار میکشید اومد طرفم منم رفتم عقب خوردم به دیوار دود سیگارشو زد به صورتم ساله کردم من:هی کوک ریه ها منم داغون میکنی کوک:من قلبم نابود شده نه از سیگار بخاطر تو پیش من امنیت داری من:خ خوب آره حداقل اینطوری درد بکشم بهتره سیگارشو خاموش کرد انداخت اونور من:شاید اینجوری باشه ولی من و تو نمی تونیم باهم باشیم کوک:نتونیمم بازم مال منی من:خیلی بی رحمی کوک:چرا من که حتی بیشتر از پدرت بهت محبت کردم اونور و نگاه کردم من:اسمشو نیار صورتم و گرفت برگردوند سمت خودش کوک:دفع دیگه نگاه تو ازم بگیری من میدونم و تو وقتی باهام حرف میزنی تو چشام نگاه کن من:چرا کوک:چون میخوام نگام کنی همون موقع لبامو بوسید این دفع خیلی آروم بود از این تعجب کردم ولی بهش احتیاج داشتم و همراهیش کردم دستمو رو موهاش کشیدم خیلی نرم بود و بعد جدا شد گوشیش زنگ خورد دست کرد تو جیبش جواب داد کوک:شب آماده باش میریم بار من:باشه رفت بیرون ساعت ۹ بود یه لباس جدید پوشیدم باز بود خیلی نشستم رو تخت اومد تو چشاش عصبی بود من:چیزی شده کوک:نه چیزی نیست من:چرا چشات باز قرمزه کوک:چیزی نیست من:باشه رفتیم بار اون نشست منم شروع کردم به رقصیدن ولی اصلا هواسش به من نبود انگار فکرش درگیر بود چرا باید نگرانش باشم خودمم تمرکز نداشتم و بیخیال رقصیدن شدم رفتم پیشش دستشو گرفتم
40 لایک
شرط ها
۳۳.۴k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.