آقای کوینر از پسر بچهای که زارزار گریه میکرد علت غم و

آقای کوینر از پسر بچه‌ای که زار‌زار گریه می‌کرد علت غم و غصه‌اش را پرسید
پسر بچه گفت : من دو سکه برای رفتن به سینما جمع کرده بودم، اما پسرکی آمد و یکی از آن‌ها را از دست‌ام قاپید و به پسری که دورتر دیده می‌شد اشاره کرد
آقای کوینر پرسید : مگر با داد و فریاد مردم را به کمک نخواستی؟
پسر بچه با هق‌هق شدیدتری گفت : چرا
آقای کوینر در حالی که با مهربانی او را نوازش می‌کرد دوباره پرسید :
کسی صدایت را نشنید؟
پسر بچه هق هق کنان گفت : نه!
آقای کوینر پرسید :
نمی‌توانی بلندتر فریاد بزنی ؟
پسر بچه با امیدواری گفت : نه
آن‌گاه آقای کوینر لبخندی زد و بعد گفت :
پس حالا آن یکی سکه را هم بده بیاد و آخرین سکه را از دست بچه گرفت و بی‌واهمه به راهش ادامه داد

👤 برتولت برشت

#دانستنیها
دیدگاه ها (۱)

چه رسمیه میری خواستگاری گل و شیرینی میبری؟!خواستگاری باید پی...

🔻همه هنرمندان و ورزشکاران خارج از کشور می توانند بدون مشکل ب...

سفره های ساده با ظروف استیل هیچ نشونی از لاکچری بودن نداشتن ...

من از بچگیم تا الان دیفالت ذهنم این بود که کامران هومن همیشه...

black flower(p,328)

چند پارتی جونگکوک🐰عشق

black flower(p,276)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط