جهنم او
Part ^o^ One
یه روز دیگه، روزی مزخرف... دوباره روزی دیگه برای دیدن زندگی که هزار تا خلاف و... از من میباره.
آره، از نظر اون پسر، دنیا این شکلی بود؛ "دنیایی که انتخابش دست توئه، ولی تقدیر دست تو نیست." دنیایی پر از آدمهایی که همه به خاطر نیازهایشون با بقیه وارد رابطه میشن. دنیایی که پر از عشقهای فیکه، حتی اگه عشق واقعی هم باشه، بعد از مدتی بدترین آسیب رو بهت میزنه. آره، این جهنم جئون جونگ کوکه!
پسر با صدای زنگ تلفن بلند شد.
- یه روز فاکی دیگه شروع شد.
- بله؟
+ رئ... رئیس، توی مرکز یکی باهاتون کار فوری داره... آ... آی!
- امروز خستم، نمیام.
+ آ... آی... ن... نه، رئیس لطفا!
- باشه، یک ساعت دیگه.
تلفن رو قطع کرد و محکم کوبید روی میز.
حولش را از پشت در برداشت.
- یک دوش آب گرم برای الان بهترینه.
در رو به هم کوبید و شروع کرد به خوندن آهنگ مورد علاقهاش.
با حوله ای که دور کمرش پیچیده بود بیرون اومد. موهاشو خشک کرد و لباس هاشو تن کرد.
سوار ماشینش شد و راه افتاد. جای قهوهفروشی خونشون وایساد.
- یک ایس امریکانو.
+ چشم!
+ بفرمایید.
نوشیدنی را از دست زن قاپید و گاز را فشار داد و یک آهنگ پلی کرد.
- اوه، این آهنگه!
و صداش را تا ته بلند کرد...
درها باز میشود و نوری که از پشت سرش میآید، باعث میشود نتواند صورتش را ببیند. با اولین ضربه باج گیر را به سرعت به زمین میزند.
+ بگیریدش!
۱۵ نفر به سمتش حملهور میشوند.
- هه هه، واقعاً؟ خوب، اولی، دومی، سومی، چهارمی و... وایسن! داداش، تا حالا ۶ تا از اعضاتو ضربه فنی کردم. واقعاً میخوای ادامه بدم؟ بیا جلو ببینم چند مرد حلاجی!
رئیس گنده وکشون با عصبانیت جلو میآید و یقه پسر را میگیرد.
+ تو اونو چیکارش کردی؟
- کیو؟
+ نامزدم جوانا!
- جوانا؟ آها، همونی که هفته پیش باهاش خوابیدم؟ و بعد صبح غیبش زد؟
+ خوابیدی؟
- هوم، خودش اسرار داشت.
+ لعنتی، دروغگو! جوانا به من خیانت نمیکنه!
- اتفاقاً وقتی فهمید که میخوای باهاش ازدواج کنی، بلیط آمریکاش چه جور کرد. نمیدونستی؟
+ لعنتی، دروغگووووو!
مرد قویهیکل یک ضربه محکم به سر پسر میزند.
+ بریم!
To be continued...✨
یه روز دیگه، روزی مزخرف... دوباره روزی دیگه برای دیدن زندگی که هزار تا خلاف و... از من میباره.
آره، از نظر اون پسر، دنیا این شکلی بود؛ "دنیایی که انتخابش دست توئه، ولی تقدیر دست تو نیست." دنیایی پر از آدمهایی که همه به خاطر نیازهایشون با بقیه وارد رابطه میشن. دنیایی که پر از عشقهای فیکه، حتی اگه عشق واقعی هم باشه، بعد از مدتی بدترین آسیب رو بهت میزنه. آره، این جهنم جئون جونگ کوکه!
پسر با صدای زنگ تلفن بلند شد.
- یه روز فاکی دیگه شروع شد.
- بله؟
+ رئ... رئیس، توی مرکز یکی باهاتون کار فوری داره... آ... آی!
- امروز خستم، نمیام.
+ آ... آی... ن... نه، رئیس لطفا!
- باشه، یک ساعت دیگه.
تلفن رو قطع کرد و محکم کوبید روی میز.
حولش را از پشت در برداشت.
- یک دوش آب گرم برای الان بهترینه.
در رو به هم کوبید و شروع کرد به خوندن آهنگ مورد علاقهاش.
با حوله ای که دور کمرش پیچیده بود بیرون اومد. موهاشو خشک کرد و لباس هاشو تن کرد.
سوار ماشینش شد و راه افتاد. جای قهوهفروشی خونشون وایساد.
- یک ایس امریکانو.
+ چشم!
+ بفرمایید.
نوشیدنی را از دست زن قاپید و گاز را فشار داد و یک آهنگ پلی کرد.
- اوه، این آهنگه!
و صداش را تا ته بلند کرد...
درها باز میشود و نوری که از پشت سرش میآید، باعث میشود نتواند صورتش را ببیند. با اولین ضربه باج گیر را به سرعت به زمین میزند.
+ بگیریدش!
۱۵ نفر به سمتش حملهور میشوند.
- هه هه، واقعاً؟ خوب، اولی، دومی، سومی، چهارمی و... وایسن! داداش، تا حالا ۶ تا از اعضاتو ضربه فنی کردم. واقعاً میخوای ادامه بدم؟ بیا جلو ببینم چند مرد حلاجی!
رئیس گنده وکشون با عصبانیت جلو میآید و یقه پسر را میگیرد.
+ تو اونو چیکارش کردی؟
- کیو؟
+ نامزدم جوانا!
- جوانا؟ آها، همونی که هفته پیش باهاش خوابیدم؟ و بعد صبح غیبش زد؟
+ خوابیدی؟
- هوم، خودش اسرار داشت.
+ لعنتی، دروغگو! جوانا به من خیانت نمیکنه!
- اتفاقاً وقتی فهمید که میخوای باهاش ازدواج کنی، بلیط آمریکاش چه جور کرد. نمیدونستی؟
+ لعنتی، دروغگووووو!
مرد قویهیکل یک ضربه محکم به سر پسر میزند.
+ بریم!
To be continued...✨
۴۱۰
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.