در آهنی رو پشت سرمون بستن ...
در آهنی رو پشت سرمون بستن ...
به خودمون گفتیم پسر ،
یه زندگی تازه اومدی تماشا ...!
بفرما دنیای تازه رو کشفش کن ،
رها کن آسایشگاه رو ...
شایدم جای تو نبوده اصن از اول،
خیلی نگاه کردیم آدما رو ...
دیدیم رنگ و وارنگ ...
بیبین مامور میگم این آدمم واقعن جونور عجیبیه ها ،
همش جمع اضدادِ ...
رسیدیم به یه صنمی گفتیم:
یاد حبیب و دلبر بریم عاشقش شیم دلمون وا بشه ،
رسیدیم دمش گفت:
من لزبینم ...!
گفتیم چی؟
گفت دگرباش ...!
دنبال شما نیستم ...!
به بغل دستیش گفتیم:
خب حالتون چطوره چه خبر و اینا ،
گفت منم همونم ...!
گفتیم خب قبلیاش پس چی شدن؟
گفتن اونا دیگه کم پیدا میشن ،
کجا بودی شما؟
دیونه ای؟!
به خودمون گفتیم پسر ،
یه زندگی تازه اومدی تماشا ...!
بفرما دنیای تازه رو کشفش کن ،
رها کن آسایشگاه رو ...
شایدم جای تو نبوده اصن از اول،
خیلی نگاه کردیم آدما رو ...
دیدیم رنگ و وارنگ ...
بیبین مامور میگم این آدمم واقعن جونور عجیبیه ها ،
همش جمع اضدادِ ...
رسیدیم به یه صنمی گفتیم:
یاد حبیب و دلبر بریم عاشقش شیم دلمون وا بشه ،
رسیدیم دمش گفت:
من لزبینم ...!
گفتیم چی؟
گفت دگرباش ...!
دنبال شما نیستم ...!
به بغل دستیش گفتیم:
خب حالتون چطوره چه خبر و اینا ،
گفت منم همونم ...!
گفتیم خب قبلیاش پس چی شدن؟
گفتن اونا دیگه کم پیدا میشن ،
کجا بودی شما؟
دیونه ای؟!
۱۰.۵k
۰۱ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.