سلااااااممم...دیدم نمیتونم طاقت بیارم پارت اولشو امشب گزا
سلااااااممم...دیدم نمیتونم طاقت بیارم پارت اولشو امشب گزاشتم😀 #رمان_وان_دی_لاو_پارت_۱
توجه=اگ میخاید پارتا رو کامل بتونین بخونین قبل از شروع به خوندن ی بار انگشتتونو از بالای همین پست ب پایین بکشین..لاو جیگرا😀
مهسا=
پشت پیانو نشستم..انگشتمو نرم کشیدم روش...لبخندی زدم..
اولین بارم نبود که تو رستوران پیانو می زدم ..این کارو دوس داشتم...برعکس دینا که شهرت و بیشتر دوس داره..
اوممممممم....چی بزنم...اینا ک فارسی نمیفهمن بخام اون اهنگ همیشگیه رو واسه اینا هم بزنم..(کشور بریتانیاس)
پاپیون مخصوصی که زده بودمو مرتب کردم..
نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم:
تو بهترین رفیق دنیاییا ...دنیامیا...دنیامیا اره دنیا بیاااا...
حالا که قلبمو تو مشتت داریا...به ته رسیده تنهاییا اخه دنیامیاااا...
چقد شدیدا خوبه حسامونو..
حال و هوای خوبه همرامونو...
ادامه میدیم عاشقیامونو...
با همدیگه میسازیم دنیامونو...
.
.
.
تو راه برگشت به سمت خونه بودم که گوشیم زنگ خورد...به صفحش نگا کردم ..دینا..با لبخند جواب دادم:
_بنال بینم ...
_سلاااام...مهسایی خوبی چطوری..
بعد مث همیشه مهلت نداد و گفت:مهسا ...بیا شرکت...کارت دارم...بای
تا خاسم جواب بدم قطع کرد😐
ای..من ک حوصله اون شرکت و ندارم...هووووووف...اینم انگار گذاشته بودن گردنش مدل شه😐
****
دینا_ببین مهسا میدونم دوس نداری ولی...
عصبانی بودم...گفتم:اگ میدونی دوس ندارم دیگه اسمشم نیار...من ...اصلا...حاضر نیستم حتی ی لحظه م با اون مردک چش تو چش بشم...
دینا_ی لحظه مجال بده..اونم پشیمونه...
از جام بلند شدم و گفتم:میدونی...من..اگ براش ی ذره م ارزش داشتم...ده سال پیش منو...منو ول نمیکرد..
قلبم تیر کشید...چشام سیاهی میرفت...بار اولم نبود...دینا با وحشت گفت:چت شدددددد😲
من_هی..چی نیس!
دینا_چی چیو هیچی نیس بزار بینم..اومد جلو ولی من ک از اینکه اون چیزی بفهمه میترسیدم داد زدم :گفتم چیزی نیس!
دینا رفت عقب..با دلخوری گفت:انگار اومدی دعوا کنی فقط😒
ی چن دیقه ساکت بود و حرفی نمیزد..منم عادت نداشتم دینا رو ساکت ببینم..
رفتم جلو و گفتم:بابا ...اصن ...غلط کردم 😖 ببخشید سرت داد زدم اجو
دینا:.....:smirking_face:
من_نمیبخشیم...؟؟😖
دینا_....😏
من با جیغ و ویغ گفتم:چیکار کنم ک ببخشیییییییییم😓
دینا با نیش باز گفت:نه نمیاری!فهمیدی؟؟
هوفی کشیدم و گفتم:باشه..
دینا:امشب بریم کنسرت وان دی😍 😃
من:نهههههههه
دینا_نه و یرقاااااان...اصن من چرا نظره تو رو میپرسم...تو ک نمیتونی نه بیاری چون قول دادی..امشب ساعت ۱۰ میام دنبالت ک بریم😃
بیشور...دس میزاره رو نقطه ضعف من...میدونست اگه بگه تو قول دادی و من قبول نکنم,عذاب وجدان میگیرم😓
من_ده شب؟؟؟الان هشته...تا تو شام بخوری میشه ده😐
دینا_چییییییییییی
هشتههههههههههععع😲 😲 😲 😲 😲 😲 بدووووووووو
دیر میرسیمااااااااا
من_بابادو ساعت مونده😒
دینا_فن میتینگ هم دارن...کنسرتشون ساعت دهه...فن میتینگ ساعت نه...بدووووووووو
هوووووف
*******ساعت حدودا نه بود...صندلی ها دیگه داشتن پر می شدن...اما خبری از اون پنج تا نبود..(مثلا گروه پنج نفرس)
نگاهی ب دینا ک جفت چشاشو ب سکوی کنسرت دوخته بود انداختم و با پوزخند گفتم:چیه..؟؟نکنه جوری فن میتینگشونو برگذار کردن ک فقط تو میتونی ببینی؟؟😏
یهو کل سالن رف رو هوا....همه شون جیغ و ویغ میکردن و میگفتم:وان دایرکشن...وان دایرکشن..😍 😍
یهو دینا همچین جیغی زد ک روحم از بدنم جدا شد..گفتم:زهرمااااررررر 😠
دینا اعتنایی نکرد و گفت:اومدن....اومدن...هریم اومد...وای قلبم😍 😃 😃 😃 😍
نگاهی به سکو کردم و دیدمشون...سالن تاریک بود و نور اون همه پرژکتور رو انداخته بودن رو صورتشون...
تک تکشونو از نظر گذروندم...
آخیییی...لیامو ببین...مث همیشه جذاب و خوشتیپ..
هری هم طبق معمول ی تیشرت لیمویی پوشیده بود و برای هواداراش بانیش باز دست تکون میداد..خصوصا واسه دخترا😂 😄 😍 😃
نایلم با ژست ه
توجه=اگ میخاید پارتا رو کامل بتونین بخونین قبل از شروع به خوندن ی بار انگشتتونو از بالای همین پست ب پایین بکشین..لاو جیگرا😀
مهسا=
پشت پیانو نشستم..انگشتمو نرم کشیدم روش...لبخندی زدم..
اولین بارم نبود که تو رستوران پیانو می زدم ..این کارو دوس داشتم...برعکس دینا که شهرت و بیشتر دوس داره..
اوممممممم....چی بزنم...اینا ک فارسی نمیفهمن بخام اون اهنگ همیشگیه رو واسه اینا هم بزنم..(کشور بریتانیاس)
پاپیون مخصوصی که زده بودمو مرتب کردم..
نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم:
تو بهترین رفیق دنیاییا ...دنیامیا...دنیامیا اره دنیا بیاااا...
حالا که قلبمو تو مشتت داریا...به ته رسیده تنهاییا اخه دنیامیاااا...
چقد شدیدا خوبه حسامونو..
حال و هوای خوبه همرامونو...
ادامه میدیم عاشقیامونو...
با همدیگه میسازیم دنیامونو...
.
.
.
تو راه برگشت به سمت خونه بودم که گوشیم زنگ خورد...به صفحش نگا کردم ..دینا..با لبخند جواب دادم:
_بنال بینم ...
_سلاااام...مهسایی خوبی چطوری..
بعد مث همیشه مهلت نداد و گفت:مهسا ...بیا شرکت...کارت دارم...بای
تا خاسم جواب بدم قطع کرد😐
ای..من ک حوصله اون شرکت و ندارم...هووووووف...اینم انگار گذاشته بودن گردنش مدل شه😐
****
دینا_ببین مهسا میدونم دوس نداری ولی...
عصبانی بودم...گفتم:اگ میدونی دوس ندارم دیگه اسمشم نیار...من ...اصلا...حاضر نیستم حتی ی لحظه م با اون مردک چش تو چش بشم...
دینا_ی لحظه مجال بده..اونم پشیمونه...
از جام بلند شدم و گفتم:میدونی...من..اگ براش ی ذره م ارزش داشتم...ده سال پیش منو...منو ول نمیکرد..
قلبم تیر کشید...چشام سیاهی میرفت...بار اولم نبود...دینا با وحشت گفت:چت شدددددد😲
من_هی..چی نیس!
دینا_چی چیو هیچی نیس بزار بینم..اومد جلو ولی من ک از اینکه اون چیزی بفهمه میترسیدم داد زدم :گفتم چیزی نیس!
دینا رفت عقب..با دلخوری گفت:انگار اومدی دعوا کنی فقط😒
ی چن دیقه ساکت بود و حرفی نمیزد..منم عادت نداشتم دینا رو ساکت ببینم..
رفتم جلو و گفتم:بابا ...اصن ...غلط کردم 😖 ببخشید سرت داد زدم اجو
دینا:.....:smirking_face:
من_نمیبخشیم...؟؟😖
دینا_....😏
من با جیغ و ویغ گفتم:چیکار کنم ک ببخشیییییییییم😓
دینا با نیش باز گفت:نه نمیاری!فهمیدی؟؟
هوفی کشیدم و گفتم:باشه..
دینا:امشب بریم کنسرت وان دی😍 😃
من:نهههههههه
دینا_نه و یرقاااااان...اصن من چرا نظره تو رو میپرسم...تو ک نمیتونی نه بیاری چون قول دادی..امشب ساعت ۱۰ میام دنبالت ک بریم😃
بیشور...دس میزاره رو نقطه ضعف من...میدونست اگه بگه تو قول دادی و من قبول نکنم,عذاب وجدان میگیرم😓
من_ده شب؟؟؟الان هشته...تا تو شام بخوری میشه ده😐
دینا_چییییییییییی
هشتههههههههههععع😲 😲 😲 😲 😲 😲 بدووووووووو
دیر میرسیمااااااااا
من_بابادو ساعت مونده😒
دینا_فن میتینگ هم دارن...کنسرتشون ساعت دهه...فن میتینگ ساعت نه...بدووووووووو
هوووووف
*******ساعت حدودا نه بود...صندلی ها دیگه داشتن پر می شدن...اما خبری از اون پنج تا نبود..(مثلا گروه پنج نفرس)
نگاهی ب دینا ک جفت چشاشو ب سکوی کنسرت دوخته بود انداختم و با پوزخند گفتم:چیه..؟؟نکنه جوری فن میتینگشونو برگذار کردن ک فقط تو میتونی ببینی؟؟😏
یهو کل سالن رف رو هوا....همه شون جیغ و ویغ میکردن و میگفتم:وان دایرکشن...وان دایرکشن..😍 😍
یهو دینا همچین جیغی زد ک روحم از بدنم جدا شد..گفتم:زهرمااااررررر 😠
دینا اعتنایی نکرد و گفت:اومدن....اومدن...هریم اومد...وای قلبم😍 😃 😃 😃 😍
نگاهی به سکو کردم و دیدمشون...سالن تاریک بود و نور اون همه پرژکتور رو انداخته بودن رو صورتشون...
تک تکشونو از نظر گذروندم...
آخیییی...لیامو ببین...مث همیشه جذاب و خوشتیپ..
هری هم طبق معمول ی تیشرت لیمویی پوشیده بود و برای هواداراش بانیش باز دست تکون میداد..خصوصا واسه دخترا😂 😄 😍 😃
نایلم با ژست ه
۳۶.۲k
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.