خواستن همیشه توانستن نیست

خواستن همیشه توانستن نیست
من تو را می خواستم، توانستم؟
لب داشتم بوسه خواستم، توانستم؟
دست داشتم، آغوش
توانستم؟
گاهی خواستن توان ندارد
زورش به رفتن، نبودن، نیست شدن
نمی رسد که نمی رسد!

من ساده می گویم
اگر چشم هایت مرا می پسندید
کارهای عجیب می کرد
دیوانگی های عجیب و غریب
چیز زیادی نمی خواستم
فقط سری که شب ها روی سینه ات بخواب رود
روزها زود بلند می شدم
و آنقدر دوستت می داشتم
که نفهمیم چگونه پای هم پیر شدیم.
من تو را برای پایان خستگی هایم
نمی خواستم
فقط می خواستم
جای آه!
دهانم گرم اسمت باشد
"عزیزم"هایی که قبض برق خانه را
پرداخت نمی کنند اما
کاری با چشم های تو می کنند
که اتاق شب هم نور داشته باشد!
من خواستم دوستم داشته باشی
باشی...
همین!
من همین کار ساده را از تو
خواستم
توانستی؟
توانستم؟



#رسول_ادهمی
دیدگاه ها (۱۲)

آدم ها اصلا عجیب غریب نیستندفقط گاهی عشقشان تمام میشودمثل سو...

عادت کرده ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان میرود که ذهن مان...

اگر عاشقِ کسی دیگر شوم، دیگر همانند گذشته دلتنگ‌ات نمی‌شوم !...

من چند سالی از تو دورم خوب دقت کنامروز من آیینه ی دق واسه فر...

دیـــوانگی ها گــرچه دائم دردسـر دارنددیــوانه ها از حال هم ...

کار هر روزم شده بود...تمام ساعت فروشی های شهر را بارها و بار...

باید بدهکاریم بهت رو صاف می کردم و مثل یک ژاپنی وظیفه شناس د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط