چند پارتی (وقتی میخواستی با هفتا داداشت بری تولد دوستت)

پارت یک
برای آخرین بار به آینه نگاه کردم
ا/ت : چقد کر//اش شدم!
رفتم توی سالن امارت خبری ازشون نبود داد زدم
ا/ت : بیاین زود باشید دیر میشه هاااا
صدای جونگ کوک اومد
جونگ کوک : باشه بابا
بعد ۵ دقیقه دیدم همشون با تیپ مشکی کت و شلوار اومدن پایین
تو ذهن ا/ت
وای من چقدر برادرام جذا//بن
ا/ت : به به ! بعد یکسال اومدید
جین : اومدیم دیگه یاع یاع یاع
ا/ت : خب بیاید بریم رفتیم سوار ماشین جین شدیم
توی ماشین جین من . جونگ کوک . یونگی . جیمین و جین هم رانندگی میکنه
و بقیه اعضا هم تو ماشین تهیونگ بودن رسیدیم
رفتیم داخل لیا رو دیدم ولی اون منو ندید (لیا دوستشه که تولدشه)
رفتم آروم از پشت محکم بغلش کردم گفت : وایییی
برگشت من رو دید
اون هم همیونطوری منو بغل کرد
لیا : چطوری ا/ت ؟؟
ا/ت : عالیم لیا ^_^
لیا : این لباس سیاه برادراتن دیگه ؟
ا/ت : اره بابا ولشون کن
رفتم بین هفتاشون نشستم تشنم شد ازشون اجازه گرفتم برم آب بخورم رفتم لیوان برداشتم داشتم اب رو میخوردم که ...
#یونگی#کیدراما#بیتیاس#بی_تی_اس#جیمین#تهیونگ#وی#نامجون#جین#کیوت#دارک#فیکشن#جونگ_کوک#کوکی
دیدگاه ها (۴)

چند پارتی (وقتی میخواستی با هفتا داداشت بری تولد دوستت)

چند پارتی (وقتی میخواستی با هفتا داداشت بری تولد دوستت)

تکپارتی (وقتی دختر کوچولوتون ...)

دو پارتی (وقتی بدون اج//ازش رفتی بیرون)

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

قلب یخیپارت ۴از زبان ا/ت:تصمیم گرفتم خودمو درگیر این در ها ن...

پارت ۷۳ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط