چند پارتی (وقتی میخواستی با هفتا داداشت بری تولد دوستت)
پارت دو
که دستی رو روی شونه م حس کردم برگشم و دیدم اره ی پسر بود که داشت شونم رو لمس میکرد
پسره : خانوم مایلید دوس//ت دخت//ر من بشید؟ (با حالت شیط//نت امیز)
ا/ت : ولم کن(اروم)
پسره : نکنم چی میشه؟(پوزخند)
که یک دفعه دیدم جونگ کوک اومده و داره میزنتش یونگی هم اومد منو از تولد برد بیرون
ا/ت : هیی یونگی چیکار میکنی میخوام برم تولد دوستممم(داد)
یونگی : ندیدی پسره داشت بهت دست میزد (عربده)
ا/ت : یونگی اروم باشششش(بغض و اروم)
یونگی هیچی نگفت تا توی ماشین سوارم کرد و نشسیتیم منتظر بقیه یکی یکی سوار شدن
سرم پایین بود و اروم اشک میریختم که تهیونگ زد به بازوم با حالتی که سرم پایین بود گفتم : بله؟(اروم)
تهیونگ : متاسفم که ناراحت شدی ولی اون حقش بود(متاسف امیز)
ا/ت : شما واقعا خیلی بدید نمیزارید یه جا خودم تنها برم همش دنبالمید ولم کنید خووو گند زدید توی تولد دوستم(نسبتا بلند)
هوسوک : اون حقش بود میفهمی؟؟(داد)
دیگه چیزی نگفتم تا رسیدم به ی جایی اره اونجا مخفیگاه شون بود ی ویلای خیلی بزرگ
داشتن پیاده میشدن هفتاشون پیاده شدن ولی من پیاده نشده بودم نامجون اومد داخل ماشین گفت : ا/ت بدو بیا پایین (خش دار و مهربون)
بدون اینکه حرفی بزنم دستمو گرفت و از ماشین بیرون کشیدم ...
(دستم مردددد🤧)
#فیک #کره #کره_ای #بی_تی_اس #کیدراما #فیکشن
که دستی رو روی شونه م حس کردم برگشم و دیدم اره ی پسر بود که داشت شونم رو لمس میکرد
پسره : خانوم مایلید دوس//ت دخت//ر من بشید؟ (با حالت شیط//نت امیز)
ا/ت : ولم کن(اروم)
پسره : نکنم چی میشه؟(پوزخند)
که یک دفعه دیدم جونگ کوک اومده و داره میزنتش یونگی هم اومد منو از تولد برد بیرون
ا/ت : هیی یونگی چیکار میکنی میخوام برم تولد دوستممم(داد)
یونگی : ندیدی پسره داشت بهت دست میزد (عربده)
ا/ت : یونگی اروم باشششش(بغض و اروم)
یونگی هیچی نگفت تا توی ماشین سوارم کرد و نشسیتیم منتظر بقیه یکی یکی سوار شدن
سرم پایین بود و اروم اشک میریختم که تهیونگ زد به بازوم با حالتی که سرم پایین بود گفتم : بله؟(اروم)
تهیونگ : متاسفم که ناراحت شدی ولی اون حقش بود(متاسف امیز)
ا/ت : شما واقعا خیلی بدید نمیزارید یه جا خودم تنها برم همش دنبالمید ولم کنید خووو گند زدید توی تولد دوستم(نسبتا بلند)
هوسوک : اون حقش بود میفهمی؟؟(داد)
دیگه چیزی نگفتم تا رسیدم به ی جایی اره اونجا مخفیگاه شون بود ی ویلای خیلی بزرگ
داشتن پیاده میشدن هفتاشون پیاده شدن ولی من پیاده نشده بودم نامجون اومد داخل ماشین گفت : ا/ت بدو بیا پایین (خش دار و مهربون)
بدون اینکه حرفی بزنم دستمو گرفت و از ماشین بیرون کشیدم ...
(دستم مردددد🤧)
#فیک #کره #کره_ای #بی_تی_اس #کیدراما #فیکشن
۱۷.۸k
۰۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.