چند پارتی
#چند_پارتی
وقتی مدل شرکتش شدی ولی......
Part 5
دوباره نزدیکم شدو کج نگام کرد
کوک :مشکل چیه؟
ا/ت:من مشکلی نمی بینم ولی...صب کن برای آدم دارک و خنثایی مثل تو این ب*وسه زیادی رمانتیک نبود..؟!
کوک:چرا...می خوای این بار ب*وسه ای در خور خودم و بهت نشون بدم؟؟
دستامو روی شونه هاش انداختم سرمو به نشونه مثبت تکون دادم که این بار بدون نرمیتی محکم ل*با*شو رو ل*با*م کوبید و محکم م*ک زد که نا*له خفه ای کردم بی توجه عمیق تر ب*و*سید
اون لحظه درد لذت بخشی برام بود اما بی شک فردا وقتی بفهمم همچین کاری کردم از خودم متنفر میشم
بالاخره ازم جدا شد و پوزخند پررنگی زد
کوک:خب...این چیزی نبود دربارش صحبت میکردی؟
ا/ت:فقط می خوام ی چیز بگم و بعدش می خوام برم
تو...یه عوضی واقعی هستی!همین الان فهمیدم
دستشو دور کم*رم حلقه کردو دوباره منو نزدیک خودش کرد
کوک:دوباره تکرارش کن..
ا/ت:من ازت نمی ترسم .....تو یه عوضی واقعی هستی!
کوک:اینو که میدونستم...یه چیز جدید بهم بگو
ا/ت:خیلی خوب می*ب*وسی
کوک:اینم میدونستم ولی تا حدودی چون که ا/ت معروف این حرفو زد ....قبولش میکنم
ا/ت:این همه غرور...؟
انگشت شصتشو روی لبام کشید و گفت
کوک:نمی تونی فکرشم کنی که تو چه کارای دیگه ایم یه خوبیه بو*سم شایدم بیشتر
ا/ت:اووو کنجکاو شدم...
کوک:میتونم بهت نشون بدم
ا/ت:پس نشون بده
دستشو نوازش وار از شونم کشید و روی مچ دستم قفل کرد و منو پشت خودش کشید
کوک:خودتو بسپار به من ا/ت...
ا/ت:حتما مستر جئون
درو برام باز کرد که تو ماشین نشستم و خودش پشت فرمون نشست و شروع به رانندگی کرد...
وقتی مدل شرکتش شدی ولی......
Part 5
دوباره نزدیکم شدو کج نگام کرد
کوک :مشکل چیه؟
ا/ت:من مشکلی نمی بینم ولی...صب کن برای آدم دارک و خنثایی مثل تو این ب*وسه زیادی رمانتیک نبود..؟!
کوک:چرا...می خوای این بار ب*وسه ای در خور خودم و بهت نشون بدم؟؟
دستامو روی شونه هاش انداختم سرمو به نشونه مثبت تکون دادم که این بار بدون نرمیتی محکم ل*با*شو رو ل*با*م کوبید و محکم م*ک زد که نا*له خفه ای کردم بی توجه عمیق تر ب*و*سید
اون لحظه درد لذت بخشی برام بود اما بی شک فردا وقتی بفهمم همچین کاری کردم از خودم متنفر میشم
بالاخره ازم جدا شد و پوزخند پررنگی زد
کوک:خب...این چیزی نبود دربارش صحبت میکردی؟
ا/ت:فقط می خوام ی چیز بگم و بعدش می خوام برم
تو...یه عوضی واقعی هستی!همین الان فهمیدم
دستشو دور کم*رم حلقه کردو دوباره منو نزدیک خودش کرد
کوک:دوباره تکرارش کن..
ا/ت:من ازت نمی ترسم .....تو یه عوضی واقعی هستی!
کوک:اینو که میدونستم...یه چیز جدید بهم بگو
ا/ت:خیلی خوب می*ب*وسی
کوک:اینم میدونستم ولی تا حدودی چون که ا/ت معروف این حرفو زد ....قبولش میکنم
ا/ت:این همه غرور...؟
انگشت شصتشو روی لبام کشید و گفت
کوک:نمی تونی فکرشم کنی که تو چه کارای دیگه ایم یه خوبیه بو*سم شایدم بیشتر
ا/ت:اووو کنجکاو شدم...
کوک:میتونم بهت نشون بدم
ا/ت:پس نشون بده
دستشو نوازش وار از شونم کشید و روی مچ دستم قفل کرد و منو پشت خودش کشید
کوک:خودتو بسپار به من ا/ت...
ا/ت:حتما مستر جئون
درو برام باز کرد که تو ماشین نشستم و خودش پشت فرمون نشست و شروع به رانندگی کرد...
۱۴.۲k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.