پارت۴/۴
کلاهم سرم بود و گونه هام بی حس شده بود زانوهام سست بود و نمیتونستم راه برم از شدت سرما بالاخره متوقف شدم و یه گوشه ی خیابون نشستم فقط اینور و اونور میپاییدم تا آشنایی رد نشه و منو بشناسه و بعد ها ازین موقعیت استفاده کنه
چشمامو بستم تا فکر کنم کجا برم همون لحظه درشرایطی که چشمام داشت سیاهی میرفت کسی آرنجم رو گرفت و بزور بلندم کرد
توجه نکرده بودم ولی برف شروع به باریدن کرده بود و شدت زیادی گرفته بود درحالی که برفه رویه مژه هام و اشک تو چشمام دیدم و تار کرده بود به فرد جلوم نگاه کردم و اسمشو زمزمه کردم
زور زیادی از زرف اون فرد بهم وارد شد و سمتش کشیده شدم و بغلش فرو رفتم و داخل ماشینی نشستم و چشمام بسته شد .
بیدار شدم و بالاخره دیدم بهتر شد و فهمیدم از اون موقع تا الان خیلی وقته گذشته و ماشین الان وسط های مقصدش بود
با توجه به همه چیزهایی که اتفاق افتاده بود رومو سمت پنجره کردم و حرفی با فرد کنارم نزدم که شروع کرد
جونگکوک:" تاکی میخوای اینطوری باشی؟"
ا/ت:"چطوری باشم؟"
جونگکوک:"نمیخوای باهام صحبت کنی؟تویه همین چند ساعت دلم برات تنگ شده .. "
در جواب حرفی نزدی که ماشین رو نگهداشت ؛
جونگکوک:" به من نگاه کن! "
کلافه سمتش برگشتی
ا/ت:"چی میگ..."
همین که روتو برگردوندی و میخواستی جمله اتو کامل کنی از صورتت گرفت و جلو کشیدت و نشونه ی محبتی نسارت کرد
باهاش همکاری نکردی ولی اون اهمیتی نداد و از طرف خودش دلتنگیشو حسابی سرت دراورد.
با صدا ازت جدا شد و به چشمات نگاه کرد چشماتو تو حدقه چرخوندیو به کف ماشین زل زدی و اون درحالی که هنوز با دوتا دستاش صورتت رو گرفته بود گفت:
جونگکوک:" ا/ت من هنوز از دست جونگکوکش عصبانیه؟"
همچنان غرور داخلت موج میزد ، برات خوشایند بود وقتی خودش مقصره خودشم برای درست کردنش پیش قدم بشه
با یکم مکث گفتی:
ا/ت:" نه نیست فقط یکم دلخوره ... "
جونگکوک:" همممممم ... شاید اون دلخوری با یکم شیرینی درست بشه؟"
چشمات برقی زد و بالاخره به چشماش نگاه کردی
ا/ت:"گفتی شیرینی ..؟"
جونگکوک :" اوهوم ... فکر کنم قبلا یه مرداحمقی یه جعبه شکلات رویه کابینت جا گذاشته بود ...!"
یه آبروشو بالا انداخت و منتظر حرکتی از جانب تو شد
لبخند درخشانی زدی ولی هیچ صحبتی نکردی و همین کافی بود
جونگکوک:" حالا بخشیده شدم؟(همرا با یه چشم بسته و لبخند کج برای بامزه شدن) "
لبخند مهربونی بهش زدی و با دستات برای اشکر برفای رویه موهاشو تکون دادی
ا/ت:"پس چه بهتر ، هرچی سریعتر برسیم به خونه"
جونگکوک:"البته؛چرا که نه "
[THE END]
اومدم ://
حالا هرچی خواستین بگین فوشم آزاده 🙂🥲
چشمامو بستم تا فکر کنم کجا برم همون لحظه درشرایطی که چشمام داشت سیاهی میرفت کسی آرنجم رو گرفت و بزور بلندم کرد
توجه نکرده بودم ولی برف شروع به باریدن کرده بود و شدت زیادی گرفته بود درحالی که برفه رویه مژه هام و اشک تو چشمام دیدم و تار کرده بود به فرد جلوم نگاه کردم و اسمشو زمزمه کردم
زور زیادی از زرف اون فرد بهم وارد شد و سمتش کشیده شدم و بغلش فرو رفتم و داخل ماشینی نشستم و چشمام بسته شد .
بیدار شدم و بالاخره دیدم بهتر شد و فهمیدم از اون موقع تا الان خیلی وقته گذشته و ماشین الان وسط های مقصدش بود
با توجه به همه چیزهایی که اتفاق افتاده بود رومو سمت پنجره کردم و حرفی با فرد کنارم نزدم که شروع کرد
جونگکوک:" تاکی میخوای اینطوری باشی؟"
ا/ت:"چطوری باشم؟"
جونگکوک:"نمیخوای باهام صحبت کنی؟تویه همین چند ساعت دلم برات تنگ شده .. "
در جواب حرفی نزدی که ماشین رو نگهداشت ؛
جونگکوک:" به من نگاه کن! "
کلافه سمتش برگشتی
ا/ت:"چی میگ..."
همین که روتو برگردوندی و میخواستی جمله اتو کامل کنی از صورتت گرفت و جلو کشیدت و نشونه ی محبتی نسارت کرد
باهاش همکاری نکردی ولی اون اهمیتی نداد و از طرف خودش دلتنگیشو حسابی سرت دراورد.
با صدا ازت جدا شد و به چشمات نگاه کرد چشماتو تو حدقه چرخوندیو به کف ماشین زل زدی و اون درحالی که هنوز با دوتا دستاش صورتت رو گرفته بود گفت:
جونگکوک:" ا/ت من هنوز از دست جونگکوکش عصبانیه؟"
همچنان غرور داخلت موج میزد ، برات خوشایند بود وقتی خودش مقصره خودشم برای درست کردنش پیش قدم بشه
با یکم مکث گفتی:
ا/ت:" نه نیست فقط یکم دلخوره ... "
جونگکوک:" همممممم ... شاید اون دلخوری با یکم شیرینی درست بشه؟"
چشمات برقی زد و بالاخره به چشماش نگاه کردی
ا/ت:"گفتی شیرینی ..؟"
جونگکوک :" اوهوم ... فکر کنم قبلا یه مرداحمقی یه جعبه شکلات رویه کابینت جا گذاشته بود ...!"
یه آبروشو بالا انداخت و منتظر حرکتی از جانب تو شد
لبخند درخشانی زدی ولی هیچ صحبتی نکردی و همین کافی بود
جونگکوک:" حالا بخشیده شدم؟(همرا با یه چشم بسته و لبخند کج برای بامزه شدن) "
لبخند مهربونی بهش زدی و با دستات برای اشکر برفای رویه موهاشو تکون دادی
ا/ت:"پس چه بهتر ، هرچی سریعتر برسیم به خونه"
جونگکوک:"البته؛چرا که نه "
[THE END]
اومدم ://
حالا هرچی خواستین بگین فوشم آزاده 🙂🥲
۳۴.۲k
۰۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.