دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی ...

دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس می کردم. اینطور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد ...

#رضا_قاسمی
دیدگاه ها (۲)

شاید انکار کنم!!!ولیبعضی شبهاانقدر دردهایم شدید میشودکه، کنج...

وقتی پشت تلفن باهام حرف میزنی گریه نکن:)وقتی داری بهم اس ام ...

پارت : ۲۲

black flower(p,337)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط