دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی ...
دست خودم نبود که با یک تشر رنگم می پرید و با یک سیلی تنبانم را خیس می کردم. اینطور بارم آورده بودند که بترسم. از همه چیز. از بزرگتر که مبادا بهش بربخورد؛ از کوچکتر که مبادا دلش بشکند، از دوست که مبادا برنجد و تنهایم بگذارد ...
#رضا_قاسمی
#رضا_قاسمی
- ۹۰۹
- ۲۰ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط