به قولای مردونه شک میکنم

به قولای مردونه شک میکنم

به دستی که دستام و رد میکنه

صدا می زنم پشت هم اسمت و

سکوت تو حالم رو بد میکنه

 

چشات و گرفتی و خشکم زده

چشات و گرفتی و بی طاقتم

زمان بی نفسهای تو کوک نیست

تو رفتی و خشکش زده ساعتم

 

تو رفتی از اینجا ولی خاطره ت

توی ذهن خونه قدم میزنه

صدای تو هر ثانیه چند بار

سکوت اتاق و بهم میزنه

 

دلم زیر خاک تو دفنه ولی

دارم روی عکس تو دس میکشم

بدون تو این خونه قبره برام

یه مرده م که دارم نفس میکشم

 

همش گریه می افتم از یاد تو

پره بغضم اینجا و حالم بده

منه سخت و صخره،منه سنگ و سرد

بیا و ببین چی سرم اومده

 

یه آتیش و خون می کشم خونه رو

تو رفتی که دیونگیم گل کنه

تو رفتی و این خونه حتی من و

نمی تونه بی تو تحمل کنه

 

تو قول داده بودی بمونی به پام

مگه قول مردونه حالیت نیست؟

چقد عاشقی کرده بودم برات

نرو حق من جای خالیت نیست! #کافه رمان
 
#هانی_ملک_زاده
دیدگاه ها (۱)

اردیبهشت رازی را به من گفت که من با شما در میانش می گذارم ؛ ...

کاش روی پیشونی آدمایی که دارن زیربار غصه‌هاشون له میشن یه چی...

ی بوق دو بوق صدایی ب گوشش خورد ک گفت بعد از شنیدن صدای بوق پ...

مامانم میگه مرد اونیه که چشمش دنبال زن و بچه مردم نباشه،خوب ...

من عاشق شدمپارت(7)☆☆☆☆☆☆☆☆پسر:پیاده شو(در ماشین رو برای هه س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط